🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 یار فرخنده

(ثبت: 2398) شهریور 15, 1395 

«وقت آن است دلم را بگذارم بروم[1]»

هر چه را هست به دنیا بگذارم بروم

شاخه ای از گل یاس است همه هستی من

پیش چشمان تو  آن جا بگذارم بروم

هر چه دل کرد هوس، هیچ مگو، می باید

بر هوس های دلم پا بگذارم بروم

یارِ فرخنده پی ما، به فلک دارد سر

در پی اش خاک مگر ، ها، بگذارم بروم

شبی اکنون به تو مهمان شده ام ، قدر بدان

باید ای دوست به فردا، بگذارم بروم

یک امانت ز خدا دارم و در بارگهی

منتظر مانده که آن تا بگذارم، بروم

شبِ سردی ست به هر پنجره  “ها” یی از غم

من به هر  پنجره ای  “ها” بگذارم بروم

طارقِ کوی توام، ناز مکن، هان بگذار

بوسه بر لعلِ شکرخا بگذارم…، بروم

11 آذر 1392

[1] – مصرع از  قاسم صرافان(وقت آن شد که دلم را بگذارم بروم)