🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 • همسفر درخت

(ثبت: 252878) آبان 18, 1401 

 

جنگل را گرگ ها دریده اند
و پرندگان
در ماتم درختان کلاغ پوشند.
باران که قرمز می بارد
برف در ایوان شب
بر نبض روز می نشیند
و سقف ها
بی دیوار پرواز می کنند.
نگذارید مرگ از چشم هایمان بگذرد
و بر واژه ها جنازه بپوشاند
کاه ها
از لای انگشتان کوه بیرون می زنند
که با این همه آواز
خبری از مویه ی باد
بر ایوان برگ نیست
چگونه هم سفر درخت باشم
هم شانه ی میوه
وقتی سیبی که از بیداری چيده ام
زرد است؟!
این ژولیده اسکناس درد
آن قدر در جیب فقر مانده
که دیگر هیچ سکه ای
نان اش نمی کند…!

شعر از : عابدین پاپی(آرام)

 

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (3):

نظرها
  1. جواد مهدی پور

    آبان 18, 1401

    درود بر شما جناب پاپی گرامی💐🙏

  2. طلعت خیاط پیشه

    آبان 18, 1401

    درود
    زیبا سروده اید
    🌹🌹🌹

  3. زهرا آهن

    آبان 19, 1401

    این ژولیده اسکناس درد
    آن قدر در جیب فقر مانده
    که دیگر هیچ سکه ای
    نان اش نمی کند…!

    درودها🌷🌺🌺