🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

آخرین نوشته های آرزو نوری

 

می‌روم دانشگاه. بند ناف نوه خانم ایکس را بیندازم توی دفتر دکتر ایگرگ که وقتی بزرگ شد مثل دکتر معروف باشد. البته امیدوارم شکم‌اش به دکتر نرود.

خوانش: 298

سپاس: 0

تعداد نظر: 1

ماهی کوچک راه به جایی نداشت. در تنگ شیشه ای بالا و پایین می رفت. خیال دریا را آوردند تا جوانمرگ شود.

خوانش: 2598

سپاس: 2

مرکز ثقل جهان لبخندی است در خیابانی یکطرفه که گویا، همیشه خلقت یکطرفه خواهد بود. یادگاری که در این گنبد دوار بماند.

راست می گویند که حوّا فریب خورد و سیب قرمز بود. شاید هر کس دیگری جای حوّا بود با سیب سرخ لبهایت فریب می خورد….

خوانش: 3273

سپاس: 2

آرزو نوری

بی منت

آرزو نوری 22 مرداد 1396

به دست بوسی کسی نرفت. هر از گاهی دستان خودش را می بوسید، دستانی که از سرانگشت اش لقمه نانی در می آمد، بی منت غیر

خوانش: 1472

سپاس: 3

تعداد نظر: 1

آرزو نوری

حسّاس

آرزو نوری 15 آبان 1395

-موهاتو کوتا کردی؟ مبارکه. وای. مبل ها رو هم عوض کردی. فرش ها رو ببین!

و صاحبخانه در حالی که وارد آشپزخانه می شد جواب داد:

خوانش: 329

سپاس: 5

تعداد نظر: 2

آرزو نوری

ماه عسل

آرزو نوری 04 مرداد 1395

پلنگ روی پتو، عاشق گربه خانگی شده و تصمیم دارد روی همین پتو جفت­گیری کند. غافل از اینکه گربه کوچک دل به ببر تابلو فرش داده و ترجیح می­ دهد ماه عسل را زیر برج ایفل بگذراند، برجی بلندی که  روی سینی آشپزخانه دیده

خوانش: 352

سپاس: 5

تعداد نظر: 4

آرزو نوری

مرگ رویا

آرزو نوری 24 خرداد 1395

کم سن و سال­ تر که بودم به رویا پناه می ­بردم.

هر وقت زندگی سخت می ­شد یا اتفاقی می ­افتاد که دلخواه من نبود گوشه خلوتی پیدا می­ کردم و در رویاهای خودم هر آنچه را که مطابق میل ­ام بود می ­آفریدم. هر چند رفته رفته -مخصوصا در دهه سوم زندگی- پیدا کردن چنین خلوتی و رسیدن به رویایی تمام و کمال سخت­ تر می شد. از چند سال پیش هم که محدودیتهای دنیای واقعی خاکریزهای جهان رویا را یک به یک فتح کرد و دیگر هر چیزی شدنی نبود.

خوانش: 209

سپاس: 7

تعداد نظر: 1