🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 سپید، آزاد از عروض یا دارای عروضِ آزاد

(ثبت: 222456) بهمن 25, 1398 
سپید، آزاد از عروض یا دارای عروضِ آزاد

 

نگارنده، پس از سرایش نخستین نمونه های شعر سبز(چندآهنگ) و مقایسه ی تقطیع عروضی آنها با شعر سپید شاملو، به این نتیجه رسیده که شعر سپید هم دارای نظام عروضی است و البته به جز بعضی لَخت های معمولا کوتاه، دیگر لَخت های سپید، چینش غیر رایج و نا منظمی از ارکان عروضی هستند. کشف این مهم، اهمیت علم عروض را برای نویسنده، بیش از پیش آشکار نمود؛ به ویژه وقتی که می دید مرحوم شاملو – با همه ی لشکرکشی هایی که در برابر عروض انجام داده بود- حتی نمی دانست که باز هم هواپیمای شعر سپیدش را نمی تواند از آسمان عروض، بیرون ببرد؛ یعنی شاملو هم به اهمیت واقعی عروض، جاهل بود و هم نسبت به این مهم که خودش در شعر سپیدش در حال استفاده از عروض بوده است. به گفته ی شاملو: “من مطلقا وزن را به مثابه چیزی لازم و ذاتی یا وجه امتیازی برای شعر نگاه نمیکنم و بلکه به عکس ، معتقدم التزام وزن ذهن شاعر را منحرف میکند چرا که وزن به ناچار فقط معدودی از کلمات را به خود راه میدهد و بسیاری از کلمات دیگر را پشت در جا میگذارد در صورتی که ممکن است دقیقا همان کلماتی که در وزن نگنجیده ، در زنجیره ی تداعی ها درست در مسیر خلاقیت ذهن شاعر بوده ، باشد …”( گفت و گوی ناصر حریری با احمد شاملو، ص 52).
شاملو، با این که وزن را منحرف کننده ی ذهن شاعر می دانست، حتی شعر سپید خود را روی ریل وزن عروضی بنا نهاد و این را نمی دانست. جناب نیما یوشیج هم وقتی از دوستش، احمد شاملو، ناراحت شد که چرا به شعر سپید، روی آورده و به شعر نیمایی پشت کرده است، نمی دانست که شاملو هم مانند خودش رشته ی عروض را گسترش داده و به سرزمین های تازه برده است. اگر شاملو، راز عروضی بودن شعرش را می دانست، در پاسخ دلخوری نیمای بزرگ، آن را دفاعی برای خودش قرار می داد؛ چون کار او هم در مسیر کار نیمای بزرگ در گسترش دادنِ حوزه ی عروض بوده است و اگر نیمای بزرگ، این راز را می دانست، دلیلی برای کدورت از شاملو نمی یافت. چهره ی پنهان عروض در شعر سپید شاملو، رازی بود که نه تنها شاملو و نیمای بزرگ بلکه تقریبا هر صاحب نظری در این باره از آن غافل بوده است و نگارنده هم تا پیش از نوآوری (یا شاید به عبارت بهتر: تدوین) شعر سبز و مقایسه ی وزن آن با شعر سپید و متمرکز شدن بر تقطیع عروضی سپیدسرایی، شعر شاملویی را بدون وزن عروضی می پنداشت. شاید این حدس به نظر بعضی برسد که منظور از عروضی نبودنِ سپید از نظر شاملو و نیمای بزرگ و تقریبا همه ی صاحب نظران ممکن است عروضی نبودنِ کامل و در حد رایج و رسمی باشد. جوابش این که:
1- در عروضی سنتی و رسمی، جمعِ ارکان غیر مشابه در یک مصراع، باعث ایجاد وزنی کاملا قابل پذیرش و پسندیده می شده است؛ مانند فاعلاتن مفاعلن فعلن و یا مانند مفعولُ مفاعلن فعولن؛ پس امکان چینش های تازه ی ارکان عروضی مثلا در شعر سپید هم غیرقابل پذیرش به نظر نمی رسد؛ هرچند، چنین وزن هایی در شعر سنتی در هر مصراع شعر، تکرار می شده اند و می شوند و به پرباریِ آهنگِ شعر می افزوده اند و می افزایند و چنین پدیده ای در شعر سپید وجود ندارد، با این حال، همین اندازه که جمعِ ارکان غیر مشابه در عروض سنتی، پسندیده است، خودش تا حد زیادی، توجیه کننده ی وزن عروضی در شعر سپید می باشد؛ چراکه اوزانی مانند فاعلاتن مفاعلن فعلن و یا مانند مفعولُ مفاعلن فعولن، هریک، واحدی در وزن شعر سنتی فارسی اند و معنا ندارد که خودشان موزون نباشند.
2- در آن زمان به تازگی، عروضِ شعر نیمایی – که غیر از عروض رسمی بود- پا گرفت؛ اما جناب نیمای بزرگ بر عروضی بودنِ سبک شعری خود، پافشاری می کرد و دیگران هم شعر نیمایی را دارای عروضِ گسترش یافته می دانستند و اگر عروضِ گسترش یافته ی شعر سپید را کشف می کردند، طبعا نظر مشابهی هم درباره ی آن می دادند؛ با این تفاوت که عروض در شعر شاملویی، ضعیف تر بود؛ اما همچنان حضور داشت و
3- دلیل دیگر – که البته در راستای همان دلیل قبلی است- این که از مطالب و ابراز نظرهای جنابان نیما و شاملو و حتی بسیاری از صاحب نظران ادبی در این باره به خوبی معلوم می شود که منظورشان از عروضی نبودنِ سپید، عروضی نبودنِ آن به هر شکل است و از حرف هایشان معلوم است که شعر سپید را قابل تقطیع عروضی نمی دانستند؛ مثلا، شاملو می گوید: “من مطلقا وزن را به مثابه چیزی لازم و ذاتی یا وجه امتیازی برای شعر نگاه نمیکنم و بلکه به عکس ، معتقدم التزام وزن ذهن شاعر را منحرف میکند” و جالب این که او از کلمه ی “وزن” به جای “عروض” استفاده کرده و مطلب ما را کاملا تأیید نموده است.
و اما این که چگونه شعر سپید، وزن عروضی را- هرچند تا این حد پنهان- در خود نگه داشته است، پرسش جالبی است و پاسخی جالب تر دارد که خدمت تان عرض می کنم:
صاحب نظران درباره ی دلیل آهنگینی شعر سپید، علت هایی مثل کاربرد تکرار و … را ذکر کرده اند. نگارنده، علاوه بر اینها و از منظر علم عروض به این مسأله پرداخته، این عوامل را در این باره بر می شمارد:
1و 2- کوتاهیِ لَخت ها و پُرتعدادیِ ارکان عروضی: در عروض فارسی نزدیک به بیست رکن رایج به کار می روند؛ مانند فاعلن، فاعلاتن، مستفعلن و … و احتمال این که لَخت های سپید – به ویژه وقتی که خیلی کوتاه اند- با چینش تصادفی این ارکان، جور در بیایند، بسیار زیاد است.
3- وجود اختیارات شاعری در عروض: اختیارات شاعری که اصطلاحا به دو نوع زبانی و وزنی تقسیم می شوند، به شاعر در موزون سرایی، کمک شایانی می کنند.
4- موزون بودن ذاتی زبان فارسی: زبان شیرین فارسی تا حدود زیادی، زبانی موزون و آهنگین است و از جمله دلایل این امر، چینش متناسب، متنوع و نه چندان طولانی واژه ها در هجاهای کوتاه، بلند و کشیده ی زبان فارسی است که باعث موزون بودن آن می شود و همچنین وجود واج های خوش آهنگ و امکان ساخت واژه ها و جمله های خوش آهنگ، باعث آهنگینی این زبان می شود.
تقطیع عروضی سپیدهایی از مرحوم شاملو

 

 

 

نظرها 24 
  1. محمدعلی رضاپور

    بهمن 25, 1398

    سلام
    البته به احتمال، نمونه های نخستین برای گونه ای از شعر که
    می توان آن را شعر سبز یا چندآهنگ نامید، پیش تر و با سرایش دیگر شاعران، سروده شده اند و نگارنده، در حال تدوین و معرفی و پیشنهاد پیگیری این گونه از شعر است.
    امیدوارم بتوانیم با شعر سبز(چندآهنگ) به شیوه ای فراتر از شعر سپید و به نسخه ای پیشرفته تر و قالبی تازه و توانمند در این حوزه، دست یابیم.

  2. بهمن 26, 1398

    سلام
    شما این دومین مرتبه است که سبب
    می شوید وی تا مدتی با خود هذیان بگوید از غصه و این گناه ناخواسته برخاسته از این مطلب روزی نشود شبی دست کم تبی گریبانتان را خواهد گرفت…
    پاییز

    • محمدعلی رضاپور

      بهمن 27, 1398

      سلام، جناب پاییز!
      رفیق دانا و تقریبا همیشه معترض ما
      بسیار خوش آمدید🙏

      • بهمن 27, 1398

        🌹❤️🌹

  3. بهمن 27, 1398

    … رضاپور عزیز
    در طول یعنی در پی نمونه ای از شاملو لطفا بکارید با توجه به آن مطلب تان بی آنکه پای شتری در میان باشد بنده نیز بعنوان شاگردتان در عرض یعنی در امتداد توضیحی خواهم داد.

    پاییز

    پ ن:
    شتر ارجاع به نداشتن آن ضرب المثل کینه شتری ست.یعنی پاییز دوستتان هم دارد و نوع نوشتار م بیابانی ممکن است باشد اما خار خور نیست!

    • بهمن 27, 1398

      …نکته ای همینجا پیش رضاپور عزیز بکارد درباره همزه که بعنوان یک همخوان وارد فارسی شده است از دوره دری:
      فارسی زبانان وی گفت در جایی دگر که یک بست چاکنایی خفیفی قبل از واکه ها حسب عادت زبانی آوایی تولید می کنند..مثال…آب…آهو…او…و….
      این همخوان نقش واجی در فارسی علاوه بر اینکه ندارد بلکه وارد دستگاه واجی فارسی نشده است .جفت کمینه هایی یافت نمی شود که این همزه در آنها توانسته باشد تمایز معنایی ایجاد کند…
      درباره ع موضوع مختلف است چون این همخوان که با بست چاکنایی و سپس بی سایش در حلق رها می شود که اصلا در دستگاه واجی و آوایی فارسی وجود ندارد .مختصر یک واج و آوای خارجی برای فارسی زبانان محسوب می شود و تولید آن با آن مشخصات تولیدی در حتی آوا شناسی فارسی وجود ندارد.
      این همخوان مربوط می شود به واژه های وارد شده از زبان عربی در طول تعاملات تاریخی میان این دو زبان.
      مثلا فارسی زبان واژه عاریتی را
      چون الفبای آوانگار در دسترس نیست بناچار از همین نوشتاری استفاده می شود:
      عاریتی…را آریتی تلفظ می کند
      عابد…را آبد تلفظ می کند
      در اینباره در بندرت واژگان بست چاکنایی نسبتا کاملی اتفاق می افتد …آنهم در گفتار رسمی
      معبد…بست چاکنایی نه با رهش بی سایش در حلق تولید می شود.
      در تلفظ غیر رسمی …مَبد با کشش واکه حسب توانش CVCC اتفاق می افتد و بست چاکنایی خفیف نیز همراه می شود.
      چون پرسش بنده از خانم نوری سبب تداعی ع نیز در ذهنشان شد اینرا جهت روشن شدن مطلب کاشت.

      پاییز

      • بهمن 27, 1398

        مشخصه آوایی همخوان واکدار ع در تقابل با همخوان بی واک آن که ح است قابل مقایسه است.یعنی ع همراه با لرزش تارهای صوتی همراه است سپس با رهش بی سایش در حلق تولید می شود و در مقابل با آن ح در زبان عربی فقط در واکداری با ع متمایز است.
        بنابرابن موضوع همزه کاملا متفاوت از موضوع آن همخوان واکدار و بی واک در زبان عربی ست.
        در این باره صرفا بست خفیف یا بست کامل چاکنایی یا همان تارهای صوتی از نظر آوایی مطرح است ( تلفظی) که بی واک انسدادی چاکنایی نامندش.
        امیدوارم موضوع روشن شده باشد این بحث همزه، ( ع و ح).

        پاییز

        • محمدعلی رضاپور

          بهمن 27, 1398

          تفاوت های آوایی و حتی واجی مثلا میان همزه و عین یا ح تقریبا هیچ جایی در عروض ندارد؛
          مثلا، عبث و ارس هر دو بر وزن فَعَل هستند
          و هست و حبس هر دو بر وزن فاع که در آخر مصراع و یا نیمه ی مصراع دوری، با فع برابر می شوند؛
          البته شاید فقط یک جا، در عروض سنتی بین همزه و عین تفاوت قایل می شوند و مثلا بر این اساس می گویند: ” از عبث” را در خوانش عروضی فقط به همین شکل می خوانیم؛ اما ” از ارس” را هم می توان به همین شکل و هم به صورت ” ازَرَس ” خواند.
          ناگفته نماند که حقیر شخصا به این قاعده، اعتقاد چندانی ندارم و بارها خلاف این را به کار برده ام و حتی گاهی به این علت، مورد ملامت عده ای قرار گرفته ام.
          سعی می کنم موردی از این ملامت ها را پیدا کنم و در پیام بعدی بفرستم.

          • محمدعلی رضاپور

            بهمن 27, 1398

            نقدهای اعتراض آمیزی که در زیر شعر
            می بینید:
            http://irafta.com/showtext.aspx?id=45921#fragment-13

          • محمدعلی رضاپور

            بهمن 27, 1398

            این را هم بگویم که واج ن در پایان هجای کشیده، وقتی که اصطلاحا ساکن باشد، در شمارش هجاها به شمار نمی آید (برخلاف سایر واج ها)؛ البته همان طور که گفته شد: همه ی واج ها در پایان هجاهای کشیده در پایان مصراع، در عروض، شمرده نمی شوند.

    • محمدعلی رضاپور

      بهمن 27, 1398

      اشعار سپیدی از شادروان شاملو را مورد تقطیع عروضی قرار داده بودم. اکنون، سپیدی کوتاه از ایشان را تقطیع می کنم:

      سلاخی می گریست (مفعولن فاعلن)/

      به قناری کوچکی
      (فَعَلاتُ مستفعلن / فاعلاتُ مستفعلن/ فَعَلاتُ مفاعلن/ فاعلاتُ مفاعلن- گونه های مختلف تقطیع بر اساس امکانات مربوط به اختیاراتی مثل اشباع در تقطیع عروضی)

      دل باخته بود
      (مفعولُ فَعَل / مفعولُ فعلن).

      • محمدعلی رضاپور

        بهمن 27, 1398

        برای اهل عروض، بدیهی است که فاعلن و فاعلات در پایان مصراع (یا لَخت) عملا برابر ند (مربوط به لخت اول سپید شاملو) و همچنین فعلن و فعلات (در لخت سوم این سپید)

  4. محمدعلی رضاپور

    بهمن 29, 1398

    وبلاگ نوآوری های ادبی
    http://sorushosegolshan.blogfa.com/

  5. سلام و درود بر شما فرهیخته گان که مطالب خوبی را مباحثه کردید
    در کتابی خواندم از دکتر شمیسا
    که میگفت اوزان عروضی
    کاربرددر زبان فارسی دارد
    و زبانهای دیگر با این قوانین جور در نمیاد

    و من هم معتقدم هر سخنی یا مکتوبی که گوشنواز باشد مطمئن هستم دارای عروض هست
    مثلا شما
    سخنرانی دکترشریعتی را گوش میدهی تقریبا شعرگونه است

    مطمئن باش تقطیع شود ارکان آن به نوعی موزون خواهد بود

    ممنونم از بیانات خوب شماعزیزان

    🌺🌺🌺

  6. مهتاب ایزدسرشت

    بهمن 30, 1398

    حتی، آهنگ حرف زدن دارم من
    بیهوده سخن نه پیچ وخم دارم من…
    موافقم🙏🌈

  7. علی معصومی

    بهمن 30, 1398

    درود و ارادت
    جناب رضا پور نازنین
    راستش. گرچه شعر نو و نیمایی که گاهی می سرایم اما غزل برایم چیز دیگریست.

    بگذار دیگران
    رها باشند
    رها تر از ابر و باد
    و بی هیچ قید و بندی از واژگان
    من
    این حصار قافیه را
    هر چند که زنجیر بر پای واژگان بنهد
    رها نخواهم کرد
    زندان قافیه و وزن و مصرع ام
    عمری
    تا همچو باد
    سحری با شلال موی تو را
    در بیت بیت خودم
    شانه ها زنم…
    خدایت یار…..

    🌺🌸

    • محمدعلی رضاپور

      بهمن 30, 1398

      سلام و درود و سپاس،
      ماشاالله در هر سبکی، توانمند هستید🙏

  8. امیر جلالی

    اسفند 7, 1398

    تا آنجا که بنده حقیر و کم سواد می دانم ، در شعر امروز ، این آواست که آهنگ می سازد و قافیه های نادیدنی را شکل می دهد. شعر نو مملو از قافیه است اما در لباس آوا…
    نوع خوانش شعر امروز است که به آن روح عروض می دهد. و در شعر دیروز چارچوب ها بسیار قاعده مند و نظام مند و متعصبانه وجود دارد و دنبال می شود.
    بنده حقیر اعتقادی به درگیر شدن در این مسائل را ندارم و معتقدم حقیقت چیزی فراتر و ارزشمند تر از اینهاست.
    عشق و درد … مهر و دوری … اینها را در هر لباس که بپوشانی در ذاتشان تغییری ایجاد نمی توانید کرد.
    شاملوی بزرگ رسول شعر بود و هست و خواهد بود.

    من چه با دف …چه با تار… چه با تنبور می گویم که، او…

    سپاس از شما و مطلب قابل بحثی که مطرح فرمودید. درود بر شما

    • محمدعلی رضاپور

      اسفند 7, 1398

      سلام و درود و سپاس
      جناب جلالی گرانقدر!
      به نظر حقیر، در ادبیات و تقریبا در هر حوزه ای، هر دو جنبه ی
      عاطفی و علمی باید مطرح باشد.
      قواعد و اصول، جنبه ی علمی ادبیات را تشکیل می دهند و گرنه، باید همه ی دانشگاه ها و مراکز علمی در زمینه ی ادبیات را برچید و به هرچه از دل برمی آید، بسنده کرد؛ حتی اگر هیچ معیار علمی پشتوانه اش نباشد.🙏

  9. محمدعلی رضاپور

    اسفند 16, 1398

    پیوستار مرتبط زیر (متن و نظرات) را نیز مطالعه بفرمایید

    http://sherepaak.com/222930/——

  10. مينا امينی

    فروردین 20, 1399

    درودها هنرمند خوب شعر

    ممنونم از مهر و دعوتتون…

    نقد و نظر را می سپارم به اهل فن

    من در محضر شما شاگردی ام که می آموزم🙏🌸

    • محمدعلی رضاپور

      فروردین 20, 1399

      درودها خواهر گرامی ام🌹🌹🌹

      کم پیدا بودید! سال نو مبارک
      ممنون از حضورتان🌹🌹🌹

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا