🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 واقعه

(ثبت: 214326) شهریور 11, 1398 
واقعه

چه عاشقانه ، چه با صلابت به مسلخ می روند لاله ها …
چه مظلومانه ، چه غریبانه در گلو به خون غسل داده میشوند ناله ها …
چه قیمت پیدا میکند آب ، افزون تر از خون…
لبان خورشید می لرزد ، تردید و ترس دارد از حضور در لحظه عمود ظهر…
واقعه ای در راه است …
حادثه ای در گوش هستی نجوا می کند …
این حکایتی ا ست از صد هزاران روز پیشین ،
از جدال عشق و ایمان و آزادگی
با کفر و جهل و نفاق …
آن ظهر سوزانی که لشگر پلیدی راه را بر تک سوار وفاداری بست .

لحظه ها در گذر بودند ،
نه … ! لحظه ها می گریختند ،
می گریختند از هیبت غوغای دلدادگی و محشر عا شقی و شیدایی ،
آری لحظه ها می گریختند از روبرو شدن با پاکی و قدا ست بنشسته در خیمه ها

۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞

هر لحظه افزون می شدند گمراهانی که پشت به آفتاب و رو به تاریکی یافتن نور را مدعی بودند
غافلان بودند ….
چشم داشتند و نمی دیدند ،گوش داشتند و نمی شنیدند.
در دیگر سوی …، ایستاده بر بلندای حقا نیت …
ماه تا بان آل رسول ، مظهر آمرزش ،
ندای رهایی و آزادی سر میدهد …
آیا کفایت نمی کرد ” هل من نا صراً ینصرنی” ، آن گمشدگان بیراهه را در آن ورطه آزمون؟
آنان زادگان نفرت بودند و زمین و زمان را خجل کردند ، از بودن و از دیدن آن واقعه…
آری آنان بودند تا آتش دوزخ را دلیلی با شند .
براستی چه می جستند در باغ گلوی نهال شش ما هه جز چیدن میوه صبر و قرار حسین (ع) …
چه صبور است عدالت….
مرثیه داغ عطش ،سرود جاری در نهر های خشک لبان کودکان صدا قت بود
مهریه مام سلطان عشق ،
قطره قطره قطره در حرم سوزان جهل قبیله ظلم به تاراج میرود.
۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞

بی آب ،
تیممی بر خاک بهشت….
آری نماز عشق را به نظاره نشستند اهل ملک و ملکوت .
زیباترین سجده ، بر مسیر قبله بندگی ،
قنوتی به آبی آنسوی آسمان ،
ایستاده بر سجاده نور و یقین ،
به قا مت ا لف آزادگی
جوانمردانه مردی ، دریا دلی ، می آید
مشکی با هزار چشم گریان ،از تیر خشم غافلان
رویی سپید چون مهتا ب تا بان
دیدند رشادت را …
شنیدند لبیک برادری را …
و شاهد بودند نرد عاشقی با خدا را در صحنه صحرای شهادت

۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞

اینجا کربلا ا ست …
پرواز خاکستر ، همهمه ثم ها ، شیحیه مستا نه کفر …
و غرش بی رحم طنین طبل غارت ، در گوشهای بی گو شواره ..
اینجا کربلا است ، اینجا قتلگاه زیباییهاست ،
اینجا سیلی می زنند کودکانی را که دوان دوان در پی آغوش مادرند …
اینجا تازیانه می زنند و تیغ می کشند بر مادران داغدیده …
اینجا حسین (ع) را بی یار و یاور ، بی برادر می کنند .
در قامتی بی اندازه جوان ، شهادت چه رعنا ترجمه شد …
حکایتی که می سوزا ند و به آتش می کشد خیمه دلها را …

۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞

عا شورا حدیث ظهری ا ست که تیغ کند جهل بر گلوی ایمان ، افتان و خیزان در رفت و آمد بود…
سر عشق از پیکر شجاعت جدا شد .
تنفس رستگاری خاموش شد .
و جهان در پیکر تمام ذراتش تلخ ترین درد خود را تجربه کرد .
خون خدا چون پرواز سرخ آزادی بر آسمان کائنات ، نقشی جاودانه زد .
عشق ، بی سر در گودال ، غرق بوسه فرشتگان شد.
رقص آتش کینه و سایه بازی سپاه از پیش مردگان ، در فتح باغ لاله ها
از لابلای قامت شکسته نیزه ها عطر بهشت می آید ،
راه گم کردگان ، غل و زنجیرها را بر دست و پای کاروانیان حقیقت میزنند
طعنه زنان ، جامه اسارت را بر هیات معصومیت می پوشا نند .
ای اهل عالم ، ای اهل فراموشی ، ای اهل بی وفایی
در پیش این غافله ،حق بر سر نیزه ا ست …
بنگرید با حقیقت چه کردید ،
بنگرید با حسین بن علی (ع) چه کردید.
ای اهل عالم ، ای اهل فراموشی ، ای اهل بی وفایی ،
مصباح بی بدیل هدایت را در دل تاریکی رها کردید
و خود ، در بستر ظلمت به خواب نیستی فرو رفتید.
چگونه سقوط در عمیق آغوش جهل را به صعود برقله معرفت ترجیح دادید ؟
ارض و سما سینه می درند ، روی می خراشند ، شیون می کنند
در آن ظهری که تیغ ، پاسخ عشق بود و آتش جواب عطش …
در آن ظهری که دست وفاداری بریده شد
و گلوی معصومیت دریده …
در آن ظهری که خیمه آرامش شعله کشید به دست اهل عصیان …

۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞

سپاه ملک ، غرق بهتی بی پایان شد …
خاکستر عزا ، عرش را رنگ سیاه ماتم زده است .
صدای نوحه ای آمیخته با نوای اذانی بغض آلود از ملکوت به گوش میرسد ،
هیهات ای مردم ، دیگر کاروان حسین (ع) سرور و سالار ندارد،
هیهات ای مردم ، دیگر خیمه های بنی هاشم سقای علمدار ندارد ،
هیهات ای مردم ، دیگر آل علی (ع) شبه پیمبر ، علی اکبر ندارد ،
هیهات ای هیهات ای هیهات … کربلا داغ بود وغصه بود ، درد بود و شعله بود ، کربلا تیر بود و تنهایی

۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞

از این پس جهان می ما ند و داغ یتیمی ،
جهان می ما ند و بغض بی ا نتهای شرم .
از این پس جهان می ما ند و کام تلخ بی وفایان و وحشت بی پایان ظالمان .. .
از این پس ، جهان می ما ند و یک صحرا غفلت ،
یک بیا بان حسرت …
حسرت یافتن سایه آرامشی
و قطره ای زلال آمرزش …

۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞

خورشید رنگ پریده ، سر بر زانوی افسوس در آغوش غروب فرو می رود
عصری تا ابد بی تکرار ، در تمامی اعصار ….
در شام غریبان کوی تنهایی ،
غم دخترانه ای ،شمع امید را در کنج شکسته خرابه دل ، روشن کرده
و د ر مسیر دستان دعا انتظار می کشد صدای پای صبح را…
هق هق یتیمانه اش طاق کسری صبر را شکافت .
تا پرسشی میراث گونه برای منتظران گردد.
کی می رسد از راه ، روز موعود …
کی می رسد از راه ، عزیز فاطمه (س) …
تا نسیم نفس مسیحا ئی اش داغ سینه هایمان را التیام بخشد

۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞

و امروز …
آنان که دشت سینه هایشان ارض کربلا است
و نبض نبض قلبهایشان ضرب آهنگ لحظه های عاشور ا ….
ایمان دارند به لحظه طلایی طلوع …
و یقین دارند که سحر در همین نزدیکی هاست …
روزی قافله مننظران به استقبال خواهد رفت طلوع خورشید عدالت را …
تا دوباره بخت به روی جهان بخندد و عالم زنده گردد …

تا روز ظهور…

امیر جلالی – 1389

 

 

 

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند (1):

نظرها
  1. مينا امينی

    شهریور 11, 1398

    مرحبا آقای جلالی
    ممنونم از اشتراک گذاری
    مانا باشید

    اجرتون با آقا
    ❤️💐

    • امیر جلالی

      شهریور 12, 1398

      سپاس از توجه و عنایت شما ، همراهیتان را قدردان هستم ….و درود بر شما

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا