🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 باسوادیم یا دانا

(ثبت: 230383) مرداد 21, 1399 
باسوادیم یا دانا

 

در فرهنگ لغات عامه و در اذهان اکثریت عامه ، صفت با سواد و دانا ، همواره در یک کفه قرار داشته و فرد با سواد از نظر عموم جامعه و عوام ، فرد دانایی محسوب می شود، اما اینطور نیست و ما باید بین این دو مفهوم ، تفاوت و اختلاف فراوانی را قائل شویم.
واژه سواد ابتدا به معنی توانایی در خواندن و نوشتن است و از ریشه اسود به معنی سیاهی می آید . در فرهنگ لغات هم به این معنی اشاره شده که سیاهی چیزی از دور مانند سیاهی شهر از دور …
و اما دانایی واژه ای است معادل خرد …
حال تفاوت این دو در کجاست ؟ آنچه که من می خوانم و می شنوم و آنرا حفظ می کنم جز سواد من است و آنچه که خود به آن می رسم و آنرا درمی یابم و کشف می کنم جز دانایی و خرد من است . با این حساب ، سواد برون ریزی از محفوظات است و دانایی مجموعه ای از یافته های فردی ،
حال کدامشان قابل اعتمادتر و قابل اتکاتر است ؟
مثالی برای روشن شدن این نکته عرض می کنم : امروز در کتاب یا مجله یا هر اثر مکتوب دیگری می خوانیم که سیاره مریخ مکان مناسبی برای زندگی بشر در آینده نیست . خب این را می خوانیم و یا می شنویم و می آموزیم و حفظ می کنیم و بعد … این مطلب را در جمع دیگری به تفسیر و مبسوط بیان می کنیم و عده ای در دلشان می گوید : چه آدم با سوادی است و درباره حیات انسان و امکان ادامه آن در دیگر سیارات چقدر اطلاعات دارد و . و . … حال بعد از چند سال می خوانیم یا در رسانه های تصویری می بینیم و می شنویم که دانشمندان با استفاده از تکنولوژی و دیگر ابزار روز ، پی برده اند که مریخ سیاره ای است که آثار حیات در آن دیده شده و برای مثال آب و … در آن وجود دارد. حال تمام سواد ما تغییر می کند و متوجه می شویم که غلط می انگاشتیم و می پنداشتیم … حال تکلیف افرادی که ما را به دانایی و با سوادی قبول داشتند و ما در میان آنها با سواد و قابل توجه و احترام بودیم چه می شود …؟ آیا باید که قبله شان را عوض کنند ؟ و سراغ کس دیگری بروند ؟
جالب است که بگویم این دسته از افراد که با سواد هستند ، بخود می بالند و خود را یک سر و گردن و یا حتی خیلی بیشتر از دیگران بالاتر می بینند …
حال بیاییم به مقوله دانایی و خرد کمی بپردازیم ، آنچه که خود انسان ، با سعی و تلاش و همت و عشق بدان برسد و خود به کشف و فهم و درک عمیق و حقیقی آن دست یابد ، جز دانایی اوست و تغییر ناپذیر است. برای مثال هم می توانم مثال های فراوانی را بیاورم از جمله پیامبران و بزرگان علم و دانش…
البته ذکر این نکته بسیار واجب است که گاها و به تکرار دیده ایم که دانشمندان نیز در درک و فهم جهان هستی مداوم در رشد و تغییر موضع هستند …بله ، اما در هر مقطع که به هر واقعیت و حقیقتی دست پیدا کرده اند ، آن یافته ، جز دانایی آنان بوده و خود بدان دست یافته اند و این حقیقت و یافته ، مال دیگری نبود و مال خودشان بوده و این مهم است .
حفظ کردن و آنرا به دیگران انتقال دادن ، امر بد و ناپسندی نیست ، اما باید بدانیم که این فقط و فقط یک واسطه گری است و فرد انتقال دهنده به هیچ عنوان فرد دانایی نیست و فقط و فقط و فقط فرد با سوادی است و بس…
دانستن فنون و اصول یک هنر، یعنی خواندن و حفظ کردن آن اصول و بیان آن ، جز سواد ما محسوب می شود و نه دانایی ما… البته یک استاد موسیقی که ساز تدریس می کند هم نت ها را حفظ کرده و هم علم نواختن و هنر نواختن را می داند و این مال خودش است چون تلاش کرده و بدان دست یافته است . اما کسی که از علم اقتصاد می گوید و یا تفسیر سیاسی می کند ( اگر سیاستمدار و فعال سیاسی و یا اقتصادی نباشد ) تنها و تنها یک حافظ خوب بوده وبس…
فرض کنیم من درباره شعر و اصول آن خیلی خوانده ام و می دانم که اصول شعر کلاسیک چیست و چگونه یک اثر در قالب شعر را باید بررسی ، تفسیر و تحلیل کنم و این اصولی که من خوانده ام و شنیده ام و فرا گرفته ام قرن هاست که تغییر نکرده ، ماننده چارچوب یک ” غزل ” اما این دانستن جز دانایی من نیست و تنها در حیطه سواد و محفوظات من قرار می گیرد و چیزی غیر از این نیست . اصول را قرن ها پیش عده ای گفته اند و ساخته اند و سنگ بنا را گذاشته اند و حال ما فقط و فقط آنها را مدام تکرار می کنیم . حال اگر خودمان یک سبک و یک روش جدید را پایه گذاری کنیم ، می توانیم اعلام کنیم که دارای دانایی در حوزه ادبیات و حوزه شعر هستیم و در غیر اینصورت فقط محفوظات ماست که افزون تر از دیگران است و این فخر و ارجحیتی ندارد که تحسین برانگیز باشد.
ما نماز می خوانیم و هر بار می گوییم ” اشهد ان محّمد رسول الله ” اما آیا حقیقتا از دل و عمق وجودمان شهادت می دهیم که یقین داریم محّمد ( ص ) فرستاده خداست و فقط حفظ کردیم و تکرار می کنیم و عادت به بیان هر روزه اش داریم …؟
بزرگی فرموده است : عبادتی که بر حسب عادت است ، عبادت نیست ، عادت است ،.
این مطالب را عرض کردم که بخودم و بعد به کسی که اهلش هست بگویم که خود باید بدنبال فهم باشیم و خود به تحقیق روی بیاوریم و هستی و هر آنچه در آن است را با تمام وجود دریابیم و درک کنیم . خدا را از درون خود بجوییم و قلبا به آن ایمان بیاوریم . و به محفوظاتمان دلخوش نباشیم و به آن غره نشویم و غرور محاصره مان نکند .
آنچه که من درباره اصول و فنون شعر می دانم را یک کودک 10 ساله هم می تواند با کمی مطالعه و تکرار ، یاد بگیرد و حتی بهتر از من بیان کند . اصل آن است که من چیزی بنویسم که ارزش ماندن و خواندن و فهمیدن داشته باشد. من باید چیزی بنویسم که ماندگار و وزین باشد ( چه در محتوا و چه در شکل ) که ذهن خواننده و اهلش را به تحرک وا بدارد و دل را تکانی بدهد .
خوب به این نکته فکر کنیم که آیا کسی می داند که چرا خداوند پیامبران را از میان افراد امّی انتخاب کرد ؟ و چرا الزامی به باسواد بودن آنان وجود نداشت …؟ من عرض می کنم : زیرا اصل و الزام این بود که قلبا باید اهلش باشند و خداوند با دل آنان کار داشت و دارد و نه با سواد آنان …
امروز همه ما بخوبی این مطلب را درک کرده ایم و می دانیم که چه بسیار افراد با سوادی هستند که بعلت نادانی و عدم دانایی چه آسیب هایی را بخود و دیگران زده اند. ما تحصیلکردگان بسیاری داشته ایم و داریم که جز قشر ” باسوادان نادان ” جامعه هستند. و چه بی سوادان مکتب نرفته ای داریم که همصحبتی با آنان آرزوی هر فردی است.
سواد پدیده ی خوب و پسندیده ای است اما دانایی خیلی خیلی فراتر از آن است . من بخود می گویم که سعی کن دانا باشی تا با سواد … امیر جلالی . 21/5/1399

 

 

 

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند (2):

نظرها
  1. رهنورد

    مرداد 22, 1399

    درود بر شما
    در تایید مطلب قابل تاملی که مطرح فرمودید جناب حافظ نیز می فرمایند
    بشوی اوراق اگر همدرس مایی
    که علم عشق در دفتر نباشد
    ای بسا آدمیانی که سواد دارند و دانایی نه

    و به قول سعدی شیرین سخن:

    علم چندان که بیشتر خوانی
    چون عمل در تو نیست نادانی

    نه محقق بود نه دانشمند
    چارپایی بر او کتابی چند

    آن تهی مغز را چه علم و خبر
    که بر او هیزم است یا دفتر

    • امیر جلالی

      مرداد 27, 1399

      با تشکر از همراهی شما و با آرزوی توفیق و سربلندی روزافزون ، درود بر شما

  2. محمدعلی رضاپور

    مرداد 23, 1399

    سلام و درود
    بله، مطلب ارجمندی ست
    جناب جلالی گرانقدر ❤️🙏

    • امیر جلالی

      مرداد 27, 1399

      سپاسگزارم از همراهی و لطف شما و درود بر شما

  3. شهریور 1, 1399

    لائودزِه و شمس تبریزی:

    “بی‌آن‌که[از خویش] سر برون کنی، همه‌ی جهان را توانی شناختن. بی‌آن‌که از رهگذرِ پنجره به بیرون نظر افکنی، راه‌های آسمان را توانی دیدن. هرچه دورتر می‌روی، کمتر می‌دانی.”
    (بند ۴۷ دائو دِ جینگ، ترجمه مجتبی اعتمادی نیا، نشر آن سو)

    “صوفیی را گفتند: سر برآر، اُنظُر إلَی آثارِ رَحمةِ‌ الله. گفت: آن آثارِ آثار است. گل‌ها و لاله‌ها در اندرون است”.

    هرکه فاضل تر دورتر از مقصود. هرچند فکرش غامض تر، دورتر است. این کارِ دل است، کارِ پیشانی نیست.

    • امیر جلالی

      شهریور 1, 1399

      بسیار عالی و آموزنده بود و سپاس از همراهی و مشارکت شما ….
      درود بر شما

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا