🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 پیرامون شعر (۴)

(ثبت: 247114) فروردین 29, 1401 
پیرامون شعر (۴)

درس چهارم
دیالکتیک هنری

سلام … خسته که نشدید ؟ 😅

این بار می خواهم از زاویه ای دیگر به بحث شعر نگاه کنم . ما تا اینجای کار فهمیدیم شعر محصول تصورات انسان است و آن تصورات هم از ترکیب تجارب به دست می آید ، همچنین فهمیدیم که شعر جای توضیح و تفسیر نیست ، بلکه محرک تفاسیر دیگران است . و نیز اهمیت و جایگاه شعر را به خصوص در میان ایرانیان بررسی کردیم .
حالا می خواهم از زاویه ای دیگر به مساله نگاه کنم و لزوم تغییر و تحول را در شعر یک بار و برای همیشه اثبات کنم‌ .
اول باید به سراغ تعریف دیالکتیک برویم . و سری به نظریات جناب هگل ( فیلسوف بزرگ آلمانی ) بیندازیم . هگل معتقد بود هستی مدام در حال تغییر است و مرتب تز و آنتی تز با هم تقابل دارند و از این تقابل سنتز به وجود می آید . برای اینکه مساله بازتر شود چند مثال می زنم :

یک شی در جایگاه الف قرار دارد ( تز )
نیروهایی از درون یا بیرون یا هر دو برانگیخته می شوند که جای آن شی عوض شود ( انتی تز )
و شی به جایگاه ب منتقل می شود ( سنتز )

تخم مرغ ( تز )
تلاش برای جوجه شدن ( آنتی تز )
تبدیل شدن به جوجه ( سنتز )

مثالهای اجتماعی:

شما مستاجر هستید ( تز )
هوای خرید خانه به سرت می زند ( آنتی تز )
و پس از تلاش خانه ای می خرید ( سنتز )

شما انگلیسی بلد نیستید ( تز )
احساس کمبود می کنید ( آنتی تز )
و سر کلاس آموزشی می روید ( سنتز )

اما این پایان کار نیست . چون سنتز هم‌ پس از مدتی تبدیل به تز می شود و مجددا آنتی تز تشریف آورده و یقه ی هم را پاره می کنند تا در نهایت به سنتز برسند . ( یعنی بعد از صاحب خانه شدن ، این بار هوای خرید خانه ای بهتر به سرت می زند )

و باز هم تکرار تا آخرین لحظه ی وجود ……… به این فرآیند ” دیالکتیک ” می گویند .

هگل و بسیاری از آنتالوگهای پس از او معتقد بودند جهان هستی بر پایه ی دیالکتیک استوار است . و اشیا و افراد و عقاید و همه ی موجودات و پدیده ها ، مرتبا در حال تغییر از تز به آنتی تز و تبدیل شدن به سنتز هستند . و این چرخه توقف ندارد . بنابراین شما چه بخواهید و چه نخواهید دچار تغییر خواهید شد . مقاومت در برابر تغییر در واقع صرف انرژی بیهوده است .
چون فایده ای ندارد . حتا اگر شما تغییر نکنید ، پیرامونتان تغییر خواهد کرد و بر شما تاثیر خواهد گذاشت .

اما اینکه این تغییر چرا در جایی کند است و میلیونها سال طول می کشد ( مثل برآمدن کوهها و انشعاب قاره ها و تشکیل ستاره ها ) و در جای دیگر در کوتاه مدت رخ می دهد ( مثل تقسیم باکتری ها و … ) و یا جنس تغییر آیا از جایی به جای دیگر تفاوت دارد یا خیر ؟ یا آیا این تغییرات خیر و منفعت است یا اتلاف بیهوده ی انرژی ؟ و آیا ممکن است راه برگشتی باشد یا راهی برای رسیدن به ایستگاه آخر تغییر و کلا هدف از این همه تغییر چیست ؟ همه و همه را اگر فرصت و اشتیاقی باشد در کلاس ” تاریخ تفکر ” توضیح خواهم داد . چون الان می خواهم به بحث دیالکتیک در شعر بپردازم . و فرصت ما چندان فراخ نیست .

خوب الان با مفهوم و ارزش دیالکتیک آشنا شدید و فهمیدید از تغییر نمی توان اجتناب نمود . شعر هم شامل این قانون است و ما چه بخواهیم و چه نخواهیم ذائقه های جدید ممکن است با شعر کلاسیک جور نباشند و یا محتویات و مقتضیات تازه ای به وجود بیاید که با ابزار کهن نتوان آن را وارد شعر نمود . زمانی در همین مملکت شعر بر وزن هجایی بوده اما بعد به سمت وزن عروضی رفت . در صد سال اخیر شعر دچار تغییراتی در وزن و محتوا شد و شاعرانی سر بر آوردند که این تغییرات را اعمال نمودند . هرچند بسیاری از طرفداران شعر کهن با این رویه مخالف بودند . اما نگاهی به ذائقه ی اجتماع نشان می دهند که راه به جایی نبردند . چون نه تنها قادر به توقف این تغییر نشدند ، بلکه با سرودن اشعاری به مراتب پایین تر از اساتید و اساطیر خود ، باعث کسر شان شعر کهن گردیدند . این افراد فکر می کردند با توبیخ و تمسخر و ضرب و زور می توان جلوی تغییرات را گرفت و از حقیقت دیالکتیک غافل بودند . اما آیا موفق شدند ؟ حتا اگر فرض را بر این بگذاریم که تجربه ی شعر جدید برای کشف ارزش و دانستن شعر کلاسیک بود و دیالکتیک به این شکل اتفاق افتاد ، باز هم نشان می دهد که اصولا مخالفت با تغییر تنها یک دلیل دارد : ” عدم فهم هستی و قوانین حاکم بر آن ”
ما چه بخواهیم و چه نخواهیم در هر برهه از زمان شاهد حکومت های تازه ، قوانین مدنی تازه ، وسایل رفاهی تازه ، نرم افزارهای تازه و تعاریف تازه خواهیم بود . فلانی تا آخر عمر یک تار از سبیلش را نزد ، اما آیا فرزند و نوه ی او هم سبیل نزدند ؟ فلانی تا روزی که زنده بود فقط شجریان گوش می داد ، اما آیا فرزندانش نیز همین رویه را در پیش گرفتند ؟؟

لب مطلب می خواهم بگویم تغییر رخ خواهد داد و از ما نیز اجازه نخواهد گرفت . اما همانطور که مخترع بادبزن و پنکه محترم هستند ، شاعران کلاسیک نیز بی هیچ تردیدی برای نسل جدید باید محترم باشند . نمی توان بدون آشنایی با ارزشها و تکنیکها و واژه ها و تجربه های قدیمی ، ادعایی نمود . شاعران جدید و نوپرداز چه بخواهند و چه نخواهند ادامه دهنده ی کار آنها هستند . همانطور که کولر و اسپیلت هم ادامه ی اختراعات
پیشین هستند … سنتز فرزند تز و آنتی تز است . و از هیچ درست نمی شود .

سپاس از حوصله ی شما
مانا

 

 

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند (3):

نظرها
  1. سارا رحیمی

    فروردین 29, 1401

    درود بر جناب مانا
    👏👏👏👏
    شادکام باشید

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا