🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
درس هفتم
بیگانه سازی
سلام
حدود یک قرن است که مفهوم بیگانه سازی یا به قول ادبای آکادمیک ” آشنازدایی” در محافل هنری جا خوش کرده و هر روز ابعاد بیشتر و تازه تری از آن مورد التفات قرار می گیرد . اما به راستی آشنازدایی چگونه شکل می گیرد و چه اهمیتی دارد و دامنه ی استفاده از آن تا کجاست ؟؟
به زبان ساده توضیح می دهم :
ما همه اسب را می شناسیم و می دانیم حیوانی ست که سابقا کار ترابری انجام داده و پس از اختراع ماشین نقش او بیشتر ورزش و مسابقه است . و آدمها سوار اسب می شوند .
جمله ی ” من سوار اسب شدم ” هم یک جمله ی عادی و آشناست . اما اگر قصدمان زدودن این آشنایی باشد می توانیم به چند روش انجام دهیم :
آشنازدایی در ارکان جمله :
سوار شدم اسب را من
یا
اسب را من سوار شدم
از این نوع آشنازدایی صرفا برای تنظیم موسیقی و وزن عروض استفاده می شود :
من اناری را
می کنم دانه ( سهراب )
که در واقع ” من اناری را دانه می کنم ” بوده .
یا ادامه ی همان قطعه :
می پاشد آب انار در چشمم …
که صورت آشنای آن ” آب انار در چشمم می پاشد ” است .
یا عقب تر برویم :
تو دانی به بیداد کوشد همی
همی جنگ و مردی فروشد همی
که شکل آشنای این دو فعل همی کوشد و همی فروشد ، است
۲- آشنازدایی در واژگان :
در واقع این آشنازدایی همان استعاره است . مثلا شما بگویید : ” من سوار تندر شدم ” و البته به وسیله ی قسمتهای دیگر ، دیگران متوجه منظورتان بشوند که تندر نام مستعار اسب است .
۳- آشنازدایی در کلیشه های معمول
غالبا وقتی بحث آشنازدایی می شود به خصوص در شعر سپید ، منظورشان این نوع است که مد نظر شاعران آوانگارد است و روی این آرایه تاکید بیشتری دارند . در واقع این دسته از شاعران می خواهند به ساختار کلیشه های معرفتی دست ببرند و آن را به شکلی دلخواه در بیاورند . شما وقتی بگویید ” من سوار اسب شدم ” کسی احساس نمی کند این جمله غریب است . اما اگر به یکباره جای شما و اسب عوض شود و بگویید : ” اسب سوار من شد ” در کلیشه های معرفتی دست برده اید و خواننده یا شنونده ی مطلب از حرف شما دچار حیرت می شود . اما آیا همین که آشنازدایی اتفاق بیفتد ، شعر هم اتفاق افتاده است ؟؟
قطعا آشنازدایی باید به انتقال فهم کمک کند و در توسعه ی التذاذ ادبی موثر باشد .
چند مثال می زنم :
آنقدر به هرگز رسیدیم ،
ایستگاهِ گریان
سوارِ قطار شد
تا به دوستی سفر کند !
دلتنگ نباش ریلِ عزیز
چمدان ،
کمی کوه /
تکه ای دشت /
چند ابر باران زا /
و مقداری هوای وطن را
با خود آورده
تا احساس غربت نکنی
” پژمان بدری ”
سیگار فندک را به دست می گیرد
حدود از ریه های حلقه خارج می شود
چهره ی غمگین باکره ای
با ملحفه ی سفیدی بر تن :
عکاس
سوژه اش را پیدا می کند …
□ □ □
اینک زنی در پلان آخر
ازکمپ برگشته است
” حدیث عبدلی ”
فردا صبح
انسان به کوچه می آید
و درختان از ترس
پشت گنجشکها قایم می شوند
” گروس عبدالملکیان ”
در مثال اول ایستگاه سوار قطار می شود تا مفهوم ” نرسیدن ” در ذهن مخاطب نطفه ببندد و در مثال دوم جای فندک و سیگار عوض می شود تا مفهوم استیصال بهتر منتقل شود و در مثال سوم درختان با آن بزرگی از هراس و هول انسان پشت گنجشکها قایم می شوند که نشان دهد انسان تا چه اندازه دلهره آور است و موجودات دیگر چه اندازه مظلوم و ناگزیر هستند .
اما برخی فکر می کنند اجرای ” آشنازدایی محض” اگر حتا هیچ عقبه ی فکری و ارتباط مفهومی هم نباشد آنها را شاعر می کند . مثلا شما به این شکل از آشنازدایی نگاه کنید :
قابلمه را در قاشق فرو بردم
یا :
از دریا بالا رفتم و در کوه شنا کردم
این گونه لاطائلات که جدیدا در نوشته های مختلف می بینم ، هرگز کمکی به زیباتر شدن و شعریت کار نمی کند . و بیشتر فکاهیات حساب می شود تا یک کار جدی . مثل همان استیکر ” شرف بر درودت ” که نوعی آشنازدایی فکاهی ست و برای خنده و شوخی . و البته اضافه کنم ، خواننده باید متوجه آشنازدایی بشود ، چون خیلی جاها موضوعات در یک جغرافیا یا تاریخ مشخص آشنا حساب می شوند . مثلا در منطقه ی ما درخت کیکو ( کیکم ) نماد نازایی و بی بر بودن است . ولی شاعر کورد زبان جناب رضا الفتی شعری دارد که کیکو را پر از بار و بر معرفی کرده است :
کیکو چمی له ژیر بر ( کیکو از شدت بار و میوه خم شد )
ارا نیه تید ولید خه ور ( چرا ازت خبری نمیاد )
ای تال برز نیشکر ( ای نیشکر قدبلند )
ایمشو دی بایه بایدنو ( امشب دیگه باید برگردی )
بنابراین التذاذ ادبی این شعر را مردمانی درک می کنند که با درخت کیکو و مثل های مربوطه آشنا هستند .
۴- آشنازدایی میتولوگ
نوعی دیگر از آشنازدایی هم هست که بیشتر جابجایی نقش های پذیرفته شده ی شخصیت ها و اساطیر است
مثلا :
آه
یکی هم بیاید و
این بوبکر بی شکیب را بیدار کند
تاری بر تنهاییمان تنیده اند انگار
که به مدینه ی چشمان هیچ زنی نمی رسیم ..
خوب اینجور شنیدیم و خواندیم که ابوبکر و پیامبر در غار ثور بودند و عنکبوتی بر دهانه ی آن غار تاری تنید و بعدش هم به مدینه رفتند . اما شاعر برای رساندن منظور خود ، نقش جدیدی به عناصر این داستان داده است .
امیدوارم آنچه که می نویسم مورد پذیرش تان قرار گرفته و برایتان سودمند باشد .
متشکرم از حوصله تان
مانا
کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند (4):
کاربرانی که این مطلب را خوانده اند (9):
اردیبهشت 26, 1402
بسیار عالی و کامل
استفاده کردم 👏🌹🌸
پاسخ
بستن فرم