عاشقانه

هر کالایی در جهان گارانتی دارد . گارانتی شعر مانا نیز حمایت دوستان است

برهان عزیز
به رسم صله ی ارحام و تازه کردن دیدار ، در چند سایت و کانال ، مدتی مجددا و پس از دو سه سال سر زدم . که البته با بی مهری آل زبون روبرو شدم . و تصمیم گرفتم در اینستا فعال باشم
البته این بدان معنا نیست که دوستان عزیزم را در اینجا فراموش کنم . و شما نیز از آن جمله ی رفیقان مانایید که همواره برایشان حرمتی ویژه قائلم

البته جوان خواهم ماند چرا که از چشمه ی مهر رفیقان با محبتی چون شما _ که آب حیات است _ تازه ام

به این میدان بلا خوش آمدید
صفحه ی مانا مثل دشت نینواست و چون خطر نزدیک باشد ، جز قلیلی همه عذری تراشیده و از کارزار دور می شوند

و در این هفت ایموجی راز و رمزی نهفته است که از چشم خیال مانا پنهان نیست . و چه دارم بگویم جز آنکه مقدمتان را جامی برگیرم و دستی بیفشانم؟

خوش آمدید . از مقام شعر مانا کم نخواهد شد اما از خود مانا بی گمان کم خواهد شد . چون به نوبه ی خود برای کسی کم نگذاشتم ‌ حتا خارج از سایت . اما پاسخ متقابلی نگرفتم و مصلحت آن است پس از ده بار که من به پابوسشان رفتم و ایشان زهره ی حضور در این صفحه را نداشتند ، فاصله را کم و کمتر کنم

منم خرسندم
چرا که از تو جز همدلی و مهربانی چیزی ندیدم

مهدی جان خوبی عزیزم؟
از کرمان تا فولاد اختیارآباد تقریبا نیم‌ساعت راه است . در گوشه ای از آن مجتمع بزرگ ، یک پست برق وجود داشت که از هیاهوی فولاد فاصله داشت و من به اتفاق سه نفر از همکارانم مامور برقداری آن بودیم . شبها دو بیست قلاده روباه و شغال از فنس عبور می کردند تا خود را به من برسانند که آن زمان برایشان غذا می آوردم . داخل کانکس که می خوابیدیم نت نبود و من به آنجا می رفتم که هم نت داشته باشم و هم به آن زبان بسته ها تغذیه برسانم . در همان زمان ها بود که خانمم عکسی از خودش فرستاد که موجب تحریک قلمم شد و آن شعر را نوشتم که ساده و کودکانه است و قبول دارم که به نثر بسیار نزدیک است.

سلام
تنها دوری که به مانا خوش می گذرد ، دوری از اندوه و ناکامی ست
وگرنه شما دوستان که تنها دلخوشی من در اینجایید
از رویت دوباره ی ماهتان در آسمان این صفحه خوشحال شدم
خوش آمدی