🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 پیرامون شعر (۵)

(ثبت: 247187) فروردین 31, 1401 
پیرامون شعر (۵)

درس پنجم
عبور از حصار زبان

….

سلام و سپاس که هنوز هستید .
لطفا به این اشعار توجه کنید :

شب هیچ‌گاه کامل نیست
همیشه چون این را می‌گویم
و تاکید می‌کنم
در انتهای اندوه پنجره‌ی بازی هست
پنجره‌ی روشنی.
همیشه رویای شب‌زنده‌داری هست
و میلی که باید بر آورده شود،
گرسنه‌گی‌یی که باید فرونشیند
یکی دلِ بخشنده
یکی دست که درازشده،
دستی گشوده
چشمانی منتظر
یکی زندگی
زندگی‌یی که انسان با دیگران‌اش قسمت کند…

پل الوار

چه بانگ شومی است بانگ سیاست
اَه، چه توهینی!
خدای را به گاه سحر شکرگزارم
که دغدغه و شور امپراتوری روم ندارم
بسی غنیمت، بسی سعادت
که نه قیصرم، نه پادشاه جهانم

گوته

ما این را از گذشته به ارث برده ایم
و امروز چهره ی شیلی بزرگ شده است
پس از پشت نهادن آن همه رنج
به نیازمندم ، برادر جوان ، خواهر جوان!
به آن چه می گویم گوش فرا دار :
نفرت غیر انسانی را باور ندارم
باور ندارم که انسان دشمنی کند،
من برآنم که با دستان من و تو
با دشمن ، رویاروی توانیم شد
و در برابر مجازاتش خواهیم ایستاد
و این سرزمین را سرشار خواهیم کرد از شادی
لذت بخش و زرین چون خوشه گندم

نرودا

قطعا شما نام این چند شاعر معروف جهان را شنیده اید . و شاید تعجب کنید پس این دلنوشته های ساده ی عاری از آرایه را چرا سروده اند؟ و از چه جهت ما با این نوشته ها که هر کودکی قادر به تایپ کردن آنهاست ، این جماعت را شاعران بزرگ می دانیم ؟
واقعیت این است که شعر هرچند بسیار هم غنی باشد وقتی از زبانی به زبان دیگر ترجمه می شود ، بسیاری از خواص ادبی خود را از دست می دهد . در شعرهای کلاسیک و نیمایی ، بلافاصله به محض ترجمه ما شاهد تحلیل وزن عروضی هستیم . یعنی مثلا :

چه خوش صید دلم کردی
بنازم چشم مستت را

که بر تکرار رکن مفاعیلن ( بحر هزج ) استوار است ، در ترجمه ی انگلیسی به این شکل در می آید :

the beauty of your eyes has blown me away

و در عربی به این شکل :

لقد طاردت قلبی جیدا احسنت بالعین المخمور

ملاحظه می کنید وزن عروضی که اینقدر برای آن یقه پاره کردیم ، در ترجمه ی شعر اولین عنصری ست که کنار گذاشته می شود . و در دامان همان زبان مادری اش جای می ماند .
پس پربیراه نیست اگر ادعا کنیم شعر یک اتفاق در حوزه ی زبان است و نه یک هنر جهانی . گرامی ترین اشعار ما وقتی به زبان دیگری برگردان می شوند ، از آنها جز پوسته ای خشک و خالی چیزی نمی ماند . تنها کسانی از یک شعر لذت می برند که با زبان شاعرش آشنا باشند . شعر مانند رقص و نقاشی و موسیقی نیست که جهانی باشد .
اما آیا چاره ای هست برای عبور از حصار زبان ؟
آیا می توان شعری سرود که زمان ترجمه نیز بتوان مصالح ادبی آن را منتقل نمود ؟ آیا می توان شعری نوشت که غیر همزبانان آن شعر هم از آن لذت ببرند ؟

به این شعر توجه کنید :

شاخه ای زخمی
از تلویزیون بیرون آمد و
به گلدانِ پشت پنجره ات
فکر می کرد
که محلِ زایشِ بهارست
حال تو بگو
انسان کجای این تاریکی
گم گشته
که هر چه با صبح
تماس می گیرم
مشترک مورد نظر
در دسترس نمی باشد؟؟؟

قسمتی از شعر گلدان ( پژمان بدری )

در شعر برخی عناصر البته زیباست مثل وزن و قافیه . اما هر دو زمان ترجمه از دست می روند . برخی آرایه ها هم از دست رفتنی اند مثل جناس و واج آرایی :

هی سرجوخه
چشم از زیتون چشمش بردار
بر شاخه ی درخت همیشه ی این جنگل
هنوز قلب قاسملو می شکفد

چشم در دو معنی به کار رفته که در ترجمه یکی از چشمها از بین می رود . همین طور در قلب قاسملو هم که با قاف تولید موسیقی شده ، برای کلمه قلب در زبانهای مختلف هیچ تضمینی نیست که حتما هجای ” ق ” به کار رود .
اما در عوض بخشی از صورخیال مثل آشنازدایی فیزیکی ، تشخیص و استعاره به هر زبانی که ترجمه شوند ، اغلب خواص ادبی شان حفظ می شود . مثل همین شعری که از دوستم پژمان بدری خواندیم …

حالا چطور می توان به تشخیص و آشنازدایی و استعاره دست یافت ؟ سوالی ست که در دروس آینده به آن خواهیم پرداخت .

ممنون از حوصله ی دوستان
مانا

 

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند (3):

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا