🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 نقد ادبی 4

(ثبت: 258715) اردیبهشت 1, 1402 
نقد ادبی 4

از پرم خون غلیظی به تنم می ریزد
غزل زخمی من از دهنم می ریزد

رد دستان شما پیرهنم را حس کرد
شعر از چشم تو در پیرهنم می ریزد

گرچه باور نکنی حس مرا توی غزل
چشم تو از هنر پر زدنم می ریزد

من بر افروخته ام خصلت من شعله وری است
گاه گاهی لب تو از سخنم می ریزد

سالها بعد مرا توی غزل حس بکنی
که فقط شوق شما از کفنم می ریزد

اشک ها از لب چشمان پرستوها نیز
بعد هر بار که من می شکنم می ریزد

هشتم مهرماه نودو سه جابرترمک

شاعر این اثر یک منتقد ادبی برجسته و صاحب رای و دارای انصاف و نیز صراحت لهجه است پس با کسب اجازه از ایشان نگاهی اجمالی براین غزل دارم /
غزل دارای تشخص زبانی سهل و ممتنع و در قلمرو غزل اجتماعی وفا دار به نمادها و نشانه هاست شکل و محتوا در پیوستگی مناسب قرار دارد این مناسبت زمانی به نمایان شدن هر چه بیشتر اثر می انجامد که جوهر وجود ی متن را علاوه بر موضوع عشق که محرک شناخت است با منشور ماجراجویی فلسفی نیز نگاه کنیم در این صورت ناچاریم در پی اثبات وجود یک روایت در تجزیه ی این غزل باشیم که حرکت تصاویر عینی چنین امکان مثبتی را به مخاطب ارزانی می دارد بنا برا ین ابتدا به مرور نشانه ها می پردازیم /
پر خونین سطر اول /
غزل زخمی سطر دوم /
پرزدن چشم مخاطب ) دو م شخص ) که مورد خطاب پررنگ منادایی در متن است
هنر پرزدن اول شخص راوی و البته دانای کل
در اینجا شناسه ی ) پرزدن چشم ) بار کنایی علاوه بر آنچه مرسوم است از “پلک زدن ” چنانکه به تکیه کلام شاعران امروز تبدیل شده است فراتر از نوع رایج در این متن به پریدن پلک تعبیر ی راه دارد با نشانه ای که از تشبیه پلک و بال پرنده تشبیه طرفین به شمار اورده است و نیز تلمیحی با کارکرد ضرب المثلی در ارتباط با بوسیدن چشم مراد از توجه به چشم هنگام سفر که گویی توجه راوی به چشم مخاطب ضمیر حاضر کلید وازه ی این غزل در پیشبرد روایت هجرت است
در بیت چهارم نیز همین صنعت را با استعاره ی از صفت بر افروختن در شعله وری لب در وصف و مفاخره از سخن متکلم با تشبیه طرفین به کار زده است
/من بر افروخته ام خصلت من شعله وری است /
گاه گاهی لب تو از سخنم می ریزد/
که الگوی مناسب نو اوری ضمن حفظ سنت است که مجموع این دو خصوصیت حاصل یک کار کلاسیک به معنای معیار زبان در فرهنگ است نمونه ی قیاسی از خصلت شعله وری در بیتی ازجناب سعدی :
/ سعی ا م اینست که در آتش اندیشه چو عود/
/خویشتن سوخته ام تا به جهان بو برود/
که صفت سوختن را در شعله وری خویشتن از عود به صورت نمادین در بیت حضرت سعدی سراغ داریم و البته در این مورد قیاسی تشبیه طرفین اتفاق نیفتاده است در بیت مورد شرح تشبیه طرفین وجود دارد :
من بر افروخته ام خصلت من شعله وری است/
گاه گاهی لب تو از سخنم می ریزد/
همچنانکه در این نمونه از نصرت رحمانی :
/ فلفل از بوسه های تو می روید / شعر ازلبان من /
/بیت پایانی با نشانه ی پرستوها ما را به وجود روایت دارای جان مایه ی تعریض می رساند که هم دارای ضربه ی مورد نیاز اینگونه ی از متن است و هم جمع بندی شکلی در ارتباط با ابیات مورداشاره دارد و نیز به نظرم می رسد پرستوها در واقع روشدن ضمیر جمع غایبی است که چند نوبت مورد خطاب ) شما ) قرار می گیرد و هم صورت خطابی با احترام در تکمیل لحن صمیمانه “تو ” می باشد در خط عمودی این غزل ارتباط بسیار خوبی طبق نشانه ها ونیز پلکان روایت وجود دارد بنابراین وجود چند باره ی این خطاب چندان ضروری نیست همچنانکه روی مصراع :/گرچه باور نکنی حس مرا توی غزل/ و هم این مصراع :/سالها بعد مرا توی غزل حس بکنی/ محل چانه زنی در پرداخت وجود دارد در مورد اول :
گرچه باور نکنی حس مرا توی غزل/
هم از روشدن مضمون از ورود مستقیم واژه ی “غزل” گلایه مندم این درست که احساس شاعر در متن ریخته می شود و این احساس برای خود شاعر وبرای من مخاطب نوعی کم و بیش وجود دارد ولی فراموش نکنیم که اول شخص راوی دانای کل در حال شرح یک رویداد است که در تعلق منحصر به شخص او هم نیست داستان یک پرنده ی زخمی است زندگی این پرنده مرگ همراه با زندگی و سایر اجزاء روایت … / مورد دوم اما این واژه ی با کارکرد خاص بهتر از مورد اول نشسته است
سالها بعد مرا توی غزل حس بکنی /
در واقع مضمون این بیت نهاد ضربه ی پایانی است به این صورت ” سال ها بعد مرا در غزلم حس بکنی ” به نظرم اختصاصی شدن مضمون در اینجا بهتر باشد نیز در بیت پایانی شکستن و ریختن در کمال نواوری و ظرافت پرداخت ارایه ی هنری دارد اگرچه موارد مشابه ی اندکی از قبیل “می شکنم می ریزم ” بشکن که رد شویم “پیش از این مشاهده شده است اما در این غزل هم نشینی قافیه ها در پیروی از متن پدید امده اند تن با پر / دهن با غزل / پرزدن با چشم / شکستن با اشک = دانه دانه شدن و ریختن / در پایان از شاعر محترم ومخاطبین ارجمند بابت این اضافه نویسی پوزش می طلبم.

محمد یزدانی “جوینده”
یازدهم مهرماه نود و سه

 

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند (1):

نقدها
  1. فریبا نوری

    اردیبهشت 2, 1402

    درود و سپاس فراوان از اشتراک این شعر و نقد زیبا جناب یزدانی گرانقدر
    با توجه به آن که مطلب حاضر نقد است تیک نقد را می زنم برای آن که دوستان به این صفحه وزین و آموزنده رجوع کرده و از مطلب آن بهره مند شوند.‌.‌
    با درود بیکران

نظرها
  1. سیدمحمدرضا لاهيجی

    اردیبهشت 2, 1402

    سلام و درود
    عیدتان مبارک
    شعر خوش مغزی‌ست فقط به نظر حقیر چندگانگی زبان دارد، کلمه‌هایی مثل پیرهن یا دستان با توی غزل و همچنین در جوار کلمه‌های بینابینی و کم‌گاهی انتزاعی از نظرِ رفتارمندی بیانی زبانی یک‌رویی و هم‌سویی ندارند!

    سلامت باشید

    راستی!
    لب بسته و یواشکی
    استاد با شعر سپید آشتی باشید!

  2. طارق خراسانی

    اردیبهشت 3, 1402

    سلام و درود

    جناب استاد یزدانی دست و قلم شما را از راهی دور می بوسم که اولا غزل استاد جابر ترمک که بنظر حقیر از شاهکارهای ادب فارسی ست را در این صفحه نمایش داده اید و سپس با نقد زیبای خود باب آموزش را بر روی شاگردان خود گشوده اید.
    این کار زیبای شما هم تفسیر اثر است و هم درشت نمایی تصاویر زیبا و بی نظیری از صور خیال شاعر بزرگ زمانه ی ماست.
    سپاس

    در پناه خدا 🌱🌹👌👌👌👌👌👌👌🌹🌱