🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 نقد ادبی شماره 6

(ثبت: 266919) دی 21, 1402 
نقد ادبی شماره 6

در نیمه های شب
جاشوها  با سر انگشتان  اشاره
از کشف یک  ستاره ی تازه خبر دادند  :
نا خدا تایید کرد :
بادبان ها افراشته  و  به پیش در جهت ستاره ای…
که  توفان  دنباله دار شد
_در امتداد شب
دیگر چشم های گرد هم
هر چه  سفید شد به راه و سوخته
بی سمت و سو هیچ ندید و نفهمید
آن  ستاره ی  نا گاه
در کدام سوی می زند سوسو
بامداد
در اسکله ی بارانی
به ساحل نشستگان  هی انتظار کشیدند  و هی جار  و
و دریا یک پارچه موج کف آلود بود
که  کوه کوه پیش می آمد و پس نمی رفت
تا تکه تکه تکیه کلام نا خدا را
لکه لکه  بر  تخته پاره ها
به ساحل سپارد:
” خدا  کشتی آنجا که خواهد برد …”*
محمد یزدانی جندقی آذرماه 92
تاریخ ارسال  :   1392/9/8 در ساعت : 0:32:18   |  تعداد مشاهده این شعر :  1295
صادق ایزدی گنابادی
1392/9/8 در ساعت : 9:58:8
سلام بر استاد و شاعر محترم جناب محمد یزدانی جوینده
اساس این شعر بر روایت شکل گرفته است و اشعار روایت محور به دوشکل اتفاق می افتند گروهی از اشعار خلاقیت و کشف شاعرانه در انها بر کاکل حادثه می چرخد :حادثه یک ،حادثه دو، و نهایت حادثه سه
که معمولا در این گونه روایت ها عنصر غافلگیری در واپسین رویداد موجود است ؛احمد شاملو در شعری کوتاه می گوید
/ما بالای تپه ایستاده بودیم/ ومی گفتیم مرگ برجنگ/گروهی پایین تپه ما را با گلوله توپ نشانه رفته بودند/
آیا جمله ما اشکال دستوری داشت .
حادثه اول فریاد جمله مرگ برجنگ ، حادثه دوم تقابل فریاد با گلوله توپ و مقابله با این شعار و حادثه سوم گمانه زنی راوی در تعلیل حادثه قبلی است که کاملا مخاطب را غافلگیر می کند و از این قبل شاعر می خواهد به زبانی طنز الود برسد و این مفهوم ؛ به قدری شعار درست و منطقی و انسانی است که مگر کسی به اشکال دستوری ان اعتراض داشته باشد
و یا همو می گوید سلاخی می گریست /به قناری کوچکی دل باخته بود /حادثه اول در شخصیت سلاخ شکل گرفته است حادثه دوم گریستن و حادثه سوم دلباختن سلاخ به قناری است تقابل سلاخ و قناری در سومین رویداد مخاطب را هم غافل گیر و هم اندیشناک می سازد
و اما اشعار روایت محوری نیز هستند که سعی و تمرکز شاعر بر حادثه سازی های غافلگیر کننده نیست در این گونه اشعار گرچه می توان رد پای حوادث سه گانه را دید اما هدف شاعر برجسته سازی حوادث نیست بلکه او به خرده روایت هایی که در عمود روایت اتفاق می افتد نظر دارد و معمولا پایان بندی این گونه روایت ها نیز مبتی بر غافل گیری خاصی نیست .
حقیر شعر جناب جوینده را در داخل دسته دوم قرار می دهم گرچه حقیقتا طبقه بندی و فهرست بندی در شعر کار اسانی نیست
( نوعی سومی از روایت پردازی در شعر هست که اگر خدا عمری بدهد می توان به آن پرداخت )
شاعر این شعر به دنبال این است که با گسترش یک روایت ساده وتوانمند سازی آن با زبان و تصویر، هم به رسالت محتوایی خود عمل کند و هم جنبه های شاعرانه ی اثر را افزایش دهد که انصافا در رسیدن به این هدف تا حد زیادی موفق بوده است
در نیمه های شب
جاشو ها با سرانگشتان اشاره
از کشف یک ستاره تازه خبر دادند
ورود به شعر با ترسیم یک فضای ساده مبتی بر واقعیت صورت می گیرد ؛به این معنا که ستاره را هم می توان در وجه واقعی پذیرفت و هم می توان برایش ما به ازی بیرونی متصور شد فقط تنها چیزی که به نظر این بنده حقیر می رسد این است که واژه های تازه و اشاره قابل حذف هستند این تصویر بدون این دو نیز روشن است و نیازی به صفت سازی نیست .تازه گی ستاره با واژه ی کشف به مخاطب القا می شود و سرانگشت ، ستاره و شب برای عینی سازی مضمون اشاره کافی به نظر می رسند
ناخدا تایید کرد/بادبانها افراشته و به پیش در جهت ستاره ای /که توفان دنباله دار شد
شعر ادامه پیدا می کند با محوریت ناخدا و استحاله ی مفهومی ستاره که شاعر با وارد کردن توفان دنباله دار در این جهت قدم بر می دارد توفان دنباله دار می تواند به قول قدما ایهام تناسبی نیز ایجاد کند نسبت دادن دنباله دار به توفان گمان متناسب بودن با ستاره را ایجاد می کند
به اعتقاد حقیر فشرده کل روایت در در همین دو پاره اولیه شعر آمده است اتفاقات و حوادث بعدی که در شعر اتفاق می افتد به لحاظ کشف روایی اثر قابل پیش بینی هستندو البته باقی شعر به لحاظ تصویر های شاعرانه غنی تر و قابل دفاع است
در امتداد شب /دیگر چشم های گرد هم/هرچه سفید شدند به راه و سوخته /بی سمت و سو هیچ ندید و نفهمید/ان ستاره ناگاه/در کدام سو می زند سو سو
شعر به شکل موفقی جریان یافته است استفاده از کنایه ی چشم سفید شدن و ترکیب به شدت مناسب و دوست داشتنی ستاره ی ناگاه به خوبی در خدمت مفهوم بر باد رفتن روزنه امید است فقط به نظر می رسد برای ورود کلمه سوخته تمهید اندیشی صورت نگرفته است اگرچه با فاصله می تواند چسبندگی تصویری با ستاره داشته باشد
پاره “بی سمت سو هیچ ندید و نفهمید” نیز می توانست پرداخت بهتری داشته باشد اگر بی سمت سو ملحق به چشمهاست می شد با بک واژه انرژیک تعویض شود “هیچ ندید و نفهمید”نیز ضمن اینکه از نظر شمار مطابقت با نهاد جمله ندارد کلا قابلیت ورود به شعر آزاد را ندارد
در اسکله بارانی /به ساحل نشستگان هی انتظار می کشیدند و هی جار/و دریا یک پارچه موج کف الود /که کوه کوه پیش می امد و پس نمی رفت / تا تکه تکه تکیه کلام نا خدا را /لکه لکه بر تخته پاره ها / به ساحل سپارد / قضا انجا که خواهد برد / وگر ناخدا جامه بر تن درد
تصویر سازی های ابتدای این قسمت از شعر حقیر را به یاد تصویر سازی های دهه ی چهل می اندازد شاعر در این قسمت محسور و درگیر افزایش موسیقی اثر خود شده است ؛واج ارایی با ت قافیه سازی درونی با تکه و لکه و انصافا تا حدی زیادی این موسیقی درونی در خدمت کل اثرو قابل دفاع است ،ضرب اهنگ زبان در این قسمت به خوبی ترسیم گر اشفتگی و تلاطم مورد نظر شاعر است
فقط “به ساحل نشستگان هی انتظار می کشیدند و هی جار”اگر ساحل و نشستگان را دو واژه ساده تصور کنیم “به “در اغاز این سطر وجهی پیدا می کند و اما اگر ساحل نشستگان واژه ای مرکب باشد انگاه دریافت این سطر برای حقیر مشکل است و با توضیح شاعر عزیز و محترم مشخص می شود که تقصیر از نا اشنایی راقم این سطوربا کد های شاعرانه است و یا خدای ناکرده نارسایی از پرداخت این پاره است
و اما حساس ترین قسمت هر روایت پایان بندی ان است شاعر این شعر بخوبی آگاه است که مخاطب چیزی از ا و می طلبد؛ کامل شدن شعر را می طلبد مخاطب با سوالات تکراری خوب بعد چی، بعد چی می خواهد به سکوت برسد شاعر مخاطب خوانیش قوی است و یک نتیجه گیری فلسفی را بهترین تکنیک برای خلاص شدن از شر شعر می داند این نتیجه گیری را نیز با تلمیحی به شعر سعدی انجام می دهد قضاوت در خصوص اینکه این تلمیح چه قدر با فضای این شعر تناسب دارد وچه قدر توانسته است مخاطب را قانع کند که بله این جا و این طور همان پایانی است که او را به سکوت وادار می کند
صادق ایزدی گنابادی

محمد یزدانی جندقی
1392/9/9 در ساعت : 11:57:55

با عرض سلام و ادب محضر شما جناب استاد ایزدی گنابادی :
دکتر عبدالحسین زرین کوب در نقد ادبی نقل قول جالبی دارد از آناتول فرانس می گوید: ” اگر همگان به تحسین یک اثر ادبی بپردازند نشانه ی آن است که آن اثر به درستی بررسی نشده است”/ بنابراین وقتی حضرت عالی در خوانش دقیق متن بی مقدار این حقیر نقاط تاریکی از ضعف تالیف را روشن ساخته اید یعنی اینکه به بررسی متن پرداخته اید ضمن سپاس فراوان از این نگاه دقیق و متعهد به اصول نقد لازم است به مرور موارد شاخص انتقادی از منظر شما بپردازم و نقطه نظرات خود را نیز بیان دارم
در نقد سطر دوم و سوم شعر مرقوم فرموده اید که : واژه های تازه و اشاره قابل حذف هستند این تصویر بدون این دو نیز روشن است و نیازی به صفت سازی نیست .تازه گی ستاره با واژه ی کشف به مخاطب القا می شود و سرانگشت ، ستاره و شب برای عینی سازی مضمون اشاره کافی به نظر می رسند
در باره اضافه ی تفصیلی تازه بر ستاره حق بی کم و کاست با منتقد محترم است و این از همان موارد حشو های پنهان است که حتی در شعر کلاسیک نیز می تواند مورد انتقاد باشد چه رسد به این متن که طبق نشانه های موجود در ردیف متن های نو قرار دارد اما در حذف “اشاره “با شما موافق نیستم البته با احترام به نظر شما مثلا سر انگشت اتهام سرانگشت شهادت و از این قبیل مفهوم سازی ها با انگشت یا در صورت ادبی آن سرانگشت از طرفی اشاره با ستاره یک جور موسیقی درونی پدید می آورد و باعث می شود این نوشته مجال حرکت از منطق نثر به سمت زبان معیار در شعر سپید را پیدا کند و این حد اقل تلاشی است که توانسته ام در این باره انجام دهم و همچنین است وجود بامداد به جای صبح در عبارت بامداد در اسکله ی بارانی که واج آرایی صورنت پذیرفته و مشکل دیگری به نظرم پدید آمده که ظرافت لفظ بامداد است اگرچه می تواند بار نوستالژیک هم داشته باشد به هر حال بهتر از صبح به نظرم رسید و همچنین است حکایت چشم های گرد که به راه سفید شد و سوخته ضمن واج آرایی در هم نشینی سفید و سوخته این سوخته از مصدر سوختن را مترادف از بین رفتن گرفته ام و از شما استاد محترم چه پنهان تا آخرین لحظه ترکیب لفظی مورد علاقه ام این بود / سفید و سرخ و سوخته / اما سرخ به نظرم خیلی تصنعی آمد و کنار گذاشتم به عدم هم نشینی ” جملات “هیچ ندید و نفهمید ” به طور کلی در متن نو و از جمله این شعر تاکید دارید که نقدی است در کمال انصاف به واقع در اینجا شاگرد رنگرزی هستم که با سر به میان خم در افتاده ام و چنین سهل انگاری از من بعید بود حتما برای ویرایش این بخش برنامه دارم ,در پاسخ این بخش از نقد حضرت عالی :
“به ساحل نشستگان هی انتظار می کشیدند و هی جار”اگر ساحل و نشستگان را دو واژه ساده تصور کنیم “به “در اغاز این سطر وجهی پیدا می کند و اما اگر ساحل نشستگان واژه ای مرکب باشد انگاه دریافت این سطر برای حقیر مشکل است و با توضیح شاعر عزیز و محترم مشخص می شود که تقصیر از نا اشنایی راقم این سطوربا کد های شاعرانه است و یا خدای ناکرده نارسایی از پرداخت این پاره است ”
به عرض می رسانم :
,ساحل نشستگان را با نیت مرکب خوانی مورد استفاده قرار داده ام در مقابل کشتی شکستگان و با توجه به بنیان ماهوی عبارت به شرح رویداد پرداخته ام انتظار کشیدن برای گمگشته و جار کشیدن در جستجوی گم شده که هیچ یک از این دو تصور دور ذهن نیست ساحل نشستگان از ابتدا در متن حضور داشته اند اما دیده نمی شدند در واقع همان سوسوی ستاره از سوی ساحل نشستکان است که منتظر کشتی گمشده و اسیر در گرداب و توفان هستند اما با شما موافقم که این دو مفهوم پرداخت شاعرانه و موفق در این متن ندارد دیگر اینکه به نظر می آید پایانبندی هم چندان مورد رضایت حضرت عالی نیست در ورود مصرع ” خدا کشتی آنجا که خواهد برد در این مورد نیز دوست دارم چانه ای بزنم از این قرار که این عبارت در واقع نه متعلق به سعدی بزرگ و نه کمی دورتر از فردوسی نامدار است بلکه این عبارت همان تکیه کلام ناخدای هر کشتی و از جمله این کشتی گمشده در توفان و تخته پاره شده ی این متن است که من برای آفرینش آن زحمت بسیار برده ام و تاحدی نیز موفق بوده ام همچنان که آن استاد محترم در نقد صریح و دقیق خود بر این موفقیت نسبی مهر تایید زده اید در پایان با تشکر مجدد از شما در خوانش این متن ابتدایی جا دارد از دسته بندی دقیق استاد در معرفی گونه های مختلف روایی در شعر نیز بی تقدیر نگذرم و البته در این باره حقیر نیز حرف هایی دارم و به ویژه بررسی این گونه روایات در شعر شاملو که مجال و حوصله ایی دیگر می طلبد :از جناب استاد ایزدی و سایر مخاطبین ارجمند که در مطالعه این اضافه نویسی حوصله به خرج دادند قدر دانی به عمل می آورم.

محمد یزدانی جوینده

 

 

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند (3):

نقدها
  1. درود و احترام استادبانوی ادبیات و اندیشه خانم دکتر نوری ارجمند تعامل سازنده و برازنده ی شما را پاس می دارم و به رسم ادب در پاسخگویی باز نشر می دهم امیدوارم شایستگی این تعامل کارگاهی (حرفه ای) را داشته باشم
    پرسش: درودها جناب یزدانی گرانقدرسپاس بسیار از انتشار این شعر و گفتگوهای موثر پای آن از هر دو ناحیۀ منتقدان و شاعر.می‌خواهم یک چالش برای شما ایجاد کنم/ با توجه به آن که ده سال از سرودن شعر گذشته است/ اگر امروز بخواهید همین شعر را دوباره بسرایید (نه این که ویرایش کنید) چگونه می‌سرایید؟ با درود بیکران
    پاسخ: به مهر خواندید چه بهتر از این که قابل دانسته اید با تلنگری نهادی را بیدار کرده اید تا روایت گر حوادثی باشد که می تواند شرحی نمایشی در گونه ای از متن دراماتیک باشداین نوع تعامل و نگاه سخاوتمند رسانای مولفه های الهامی است اگر چه این شعر در زمان گویش نیز (ابتدای نود) به روز نبوده است ولی اگر فرازهایی از کلام در آن برهه ی زمانی به چشم می آمد امروز قابلیت اثر بخشی نداردشاید از دریچه ی نگاه شخص ثالث در این زمان در درونمایه خواهم کوشید با زبانی ساده تر از ساحل به دریا و از دریا به ساحل برسم و در ساحل چادری برپا کنم تا به شرح جزییاتی از حادثه بپردازم
    بنابر این الف:
    در اصل روایت دست نمی برم همان دریا و شب و گمگشتگی کشتی ، ستاره و توفان و تقلا و تصورساحل
    ب:ساده تر اما با المان های باور پذیر برای ساحل نشستگان از یک سو و کشتی شکستگان از سوی دیگر خواهم پرداخت
    ج: به لحاظ فرم اگر قرار باشد دوباره به این شعر باز گردم تعدد خرده روایت ها و ایجاد فاصله برایم در اولویت است
    د: پایان بندی را معلق می سازم در ساختاری که هم درون ریزی را شامل شود هم گفت و شنودم با انتزاع تصاویر تداوم یابد
    از شما چه پنهان دقیقه ی حضورتان در تعامل ادبی لحظات تازه ای برایم رقم زد و پیش چشم همین شعر و شما شعر دیگری ( نه در حد رعایت مدعای یادشده) اما برخوردار از حداقل مولفه های آوانگارد اتفاق افتاد یا تولد یافت یا به بالندگی رسید نمی دانم کدام گزاره برای معرفی شعر ی از دل شعر مناسب تراست
    اما دوست دارم حاصل این دقیقه ی شما بر لحظات، ساعتی پیش خودم باشد وقتی در خودم جا باز کند اشتیاقم بر هراسم می چربد تا ورق دیگری از بی عقلی ام را به تماشا بگذارم،
    ارادت و سپاس

    • فریبا نوری

      دی 23, 1402

      الف:
      در اصل روایت دست نمی برم همان دریا و شب و گمگشتگی کشتی ، ستاره و توفان و تقلا و تصورساحل
      ب:ساده تر اما با المان های باور پذیر برای ساحل نشستگان از یک سو و کشتی شکستگان از سوی دیگر خواهم پرداخت
      ج: به لحاظ فرم اگر قرار باشد دوباره به این شعر باز گردم تعدد خرده روایت ها و ایجاد فاصله برایم در اولویت است
      د: پایان بندی را معلق می سازم در ساختاری که هم درون ریزی را شامل شود هم گفت و شنودم با انتزاع تصاویر تداوم یابد

      درودها و سپاس بسیار که به محبت و همراهی به این چالش پاسخ دادید. به نظرتان با توجه به این چهار بند می‌توان پیش‌بینی کرد که شعر حاصل تفاوت تراز فاحش خواهد داشت با شعر اصلی؟
      پیش‌بینی من این است که چند تراز بالاتر خواهد بود.
      و یک چالش دیگر در مورد بند 1: زمانی که راوی روایت، سوم شخص و دانای کل است، آیا دست خالق اثر برای استفاده از ظرفیت ابزار بلاغی (شخصی‌سازی) بسته است؟
      با درود بیکران

      • درود و احترام مجدد
        نگرش شما را با امتیاز کاربردی اش ارج می نهم بله در کارجدید تلفیقی از راوی قهرمان و دانای کل را در پرسوناژ این روایت دراماتیک مورد نظر داشته ام
        خیلی شعر متفاوت شد البته پیش از این تجربه ی کمرنگی از اوانگارد را در چند کار کوتاه داشته ام
        ولی در کار بلند نه آزمایش اولم است امیدوارم نقد ارزشمندتان را دریغ نفرمایید فردا در سایت منتشر می شود
        ارادت و سپاس

نظرها
  1. فریبا نوری

    دی 22, 1402

    درودها جناب یزدانی گرانقدر
    سپاس بسیار از انتشار این شعر و گفتگوهای موثر پای آن از هر دو ناحیۀ منتقدان و شاعر.
    می‌خواهم یک چالش برای شما ایجاد کنم/ با توجه به آن که ده سال از سرودن شعر گذشته است/ اگر امروز بخواهید همین شعر را دوباره بسرایید (نه این که ویرایش کنید) چگونه می‌سرایید؟
    با درود بیکران