🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 درگفتگو با عابدین پاپی(آرام) مطرح شد: موضوع گفتگو: اپورتونیسم و کانفورمیسم درگذرگاه شعر و ادبیات و … گفتگو کننده: ماهنامه سخن

(ثبت: 265501) آبان 20, 1402 
درگفتگو با عابدین پاپی(آرام) مطرح شد: موضوع گفتگو: اپورتونیسم و کانفورمیسم درگذرگاه شعر و ادبیات و … گفتگو کننده: ماهنامه سخن

1- با شما همداستانم گرچه این نگاه شاعر است که به کلمات جان می دهد و در واقع کلمه درمتن می تواند پوست بیندازد و قامت بگیرد؟ بین شاعر و کلمات رابطه ای دو سویه وجود دارد.

دو سویه از این جهت که همیشه یک بخش شعر را شاعر بر دوش می کشد و بخش دیگر آن را کلمات بر عهده دارند. کلمات زبانِ شاعر را تشکیل می دهند و این زبان وابسته و همبسته به نوعِ فرهنگ و آداب و رسوم شاعر و جامعه و نوع و شیوه ی زیست اجتماعی و فکری آن هم دارد.

متن را شاعر با استفاده از کلماتی همسو و همگون می آفریند و ممکن است که یک شاعر در متن معناسازباشد یا معنا گریز و ستیز. روایتی خطی و فرمیکال داشته باشد یا روایتی علمی و عملی و تکنیکال. شاعر هم درطول شعر هست و هم در عرض آن و با حاصل ِ ضرب این دو شعر را تولید می کند. پوست اندازی کلمه در متن و قامت و استقامت گرفتن کلمه در همین متن، منوطِ به نوع ِرویکرد و عملکرد شاعر و نظر و منظری دارد که شاعر در آن زیست می کند. شاعر همیشه در حالِ صیرورت (شدن) است اما این شدن با پیش زمینه ی بودن شکل و شمایل می گیرد. به بیانی کلمه در متن دردست شاعر است و قامتِ این کلمه را شاعر تعیین می کند که به چه اندازه قد و قواره ی خویش را در شعر نشان دهد. بدونِ شاعر کلمات در شعر بی معنا می شوند و به بدونِ کلمات هم شاعر کاری را به انجام و سرانجام نخواهد رساند. مفهوم سازی شاعر از یک کلمه و تبدیل آن به مفاهیمی متنوع از عمده کارهای شاعر در شعر به شمار می رود. جان دادن به کلمات با صنعت تشخیص و مقوله ی آگاهی شاعر صورت می پذیرد و بنده اعتقاد دارم که اغلبِ متن های امروزی آکنده از صنعت تشخیص اند و این جان بخشی و شخصیّت بخشی به واژگان در شعر امروز، نمادی نُمادین است و شاعر از این صنعت بیشتر از سایر صناعات مُستفاد می شود. هم کلمات به شاعر روحیه می دهند و هم شاعر به کلمات جان می¬بخشد و این گفتگو مندی تبدیلِ به یک مفهوم شاعرانه می شود. به نظر می¬رسد این کهن بوم، همیشه مهدِ تمدن و فرهنگ و ادب بوده و هست و ادبیات آن هم سرآمد و کارآمد بوده است اما در بالندگی هر چه بیشتر آن و نوع کارکرد معنا و زبان آن کم تر کار شده است. چند گویگی و چندسویگی کلمات که منجر به چند صدایی در شعر می¬شود از عمده کارهایی است که در شعر دیروز و امروز مشاهده می¬شود و این مؤلفه ها بایستی بیش از پیش به خوبی تشریح و تحلیل ودراختیار مخاطب قرار گیرد.
2- در قرن ما شعرایی جهانی اند . جهانی از این رو که قلبِ وجود خویش و از فرهنگی که آنان را پرورده بود و می سرودند/ چرا شاعران ما در ردیف آنان قرارنگرفتند . گرچه موضوعاتی وجود دارد که اقلیم و یا جغرافیای فکری متفاوت است اما می توانستند بهتر از این باشند؟ جهانی شدن شاعر و جهان شمول بودنِ شاعر دو مبحثِ بسیار مهم و کارساز هستند که کم تر مورد توجه قرار گرفته اند. اعتقاد ندارم که مولانا و یا خیام و … کم تر از اُ کتاویوپازکار کردند و یا تفکر ضعیف تری در شعر را لحاظ نموده اند. سیر اندیشگی ادبیات و شعر از شرق به سوی غرب در حرکت بوده و شعر را از سه جنبه ی زبانی، ادبی و فکری، سیاسی کرده اند و تبلیغ غرب به مراتب بیشتر از شرق بوده است . صورخیال و احساس و عاطفه در شعر شرق به مراتب برتر از غرب است و بنیادِ شعر را باید در شرق دریافت اما شوربختانه ما شرقی ها کم تر به ادب و هنر التفات داشته ایم. شعرِ غرب شعر عقل و تجربه و علم است اما شعر شرق شعر احساس و خیال است . شعر شرق دل آگاهی است اما شعرِ غرب خودآگاهی است . غربی ها در ادبیات و هنر به آگاهی خود رسیدند و شعر را آکادمیک کردند اما شرقی ها هنوز شعر رادربافتاری سالم و طبیعی دنبال می¬کنند و به آرکائیک بودن شعر توأم با سلامتِ زبان و صلابت روح اعتقاد دارند. بی شک شعر ما رشد کرده است ولی مبلغ خوب و کارکشته ندارد و جنبه های ایدئولوژی و سیاسی ، خود از عواملی است که ما را از برای نیل به قله ی شعر به دور ساخته است . بافت فکری ودریافت های فرهنگی هر شاعری با شاعر دیگر فرق می کند و تصور بر آن است که توسعه ی فرهنگی و ادبی مهم ترین عاملی است که یک شاعر را به جایگاهِ خویش می¬رساند. امروزه در هر کجای جهان که باشیم می توانیم شعر بسُرائیم و جهان شمول بودنِ شاعر دستِ خودِ شاعر نیست بلکه جاکمیت فردی و سیاسی هر کشوری در معرفی شعر شاعر دخیل است . در میدان دادن به شعر و شاعر همیشه قصور داشته ایم . من هرگز شعر ایران را فرودست تر از شعر جهان نمی بینم و جایگاه و پایگاه خودش را حفظ کرده است . یک بستر سیاسی باز می تواند شعر ما را بر قله ی رشد و بالندگی و پالندگی برساند.

3- شما در این مقاله ی هشت صفحه ای کارکردهای اپورتونیسم را در فرصت طلبی آن هم در جامعه شناسی اهل قلم نشاندید. لطفا” بیشتر این موضوع را باز کنید؟فرصت طلبی و حزب باد واژِگانی اجتماعی اند که در همه ی گرایش ها حضور می¬یابند . شعر هم یک تولید اجتماعی است و از این آسیب به دور نیست. طلبِ فرصت کردن و چند گانگی شخصیت درشعر و هنر امری مبرهن و مشهود است و این کار بیشتر به خاطر سود و سودمندی آن صورت می¬گیرد. بله مقاله تقریبا” هشت صفحه است ودر این هشت صفحه سعی برآن داشته ایم تا که با ارائه ی تعاریفی از اپورتونیسم و کانفورمیسم به نقش و کارکرد آن در جامعه هم التفات داشته باشیم و البته به صورت کلی و جامع به این مهم پرداخته ایم که جای کار بیشتری را می¬طلبد. هدفِ ما از این گفتار حول و محورِ ادبیات و شعر بوده است. البته در دنیای دیروز هم فرصت طلبی و حزب باد در ادبیات و شعر وجود داشته اما به این شدت نبوده است. شاید مهم ترین مسئله که در این فرآیند نقش دارد حضورِ رسانه ها و آزادی دادنِ کاذب به مخاطبین است که به سهولت می¬توانند هر چیزی را منتشر کنند و یا هر نظری را می¬توانند درباره ی شعر ارائه نمایند. دمکراسی درشعر خوب است اما بایستی این دمکراسی علمی و عملی باشد و پی آمد آن هم کارگشا و کارآمد جلوه نماید. فرهنگ سود و سودمندی ارتباطِ و کلاف عمیق و عتیقی با سلایق فردی و روحی انسان ها دارد به طوری که زیست مندی انسان وابستگی و همبستگی ویژه ای را با این مهم( فرهنگ سود) برقرار می¬کند و چنین است که مطالبات روحی و مباحثاتِ اجتماعی آدم ها از دلایلی است که آن ها را به سمتِ فرصت سازی و وفرصت سوزی هم سوق می¬دهد. به نظر می¬رسد که از عمده دلایل که انسان ها را به سمتِ اپورتونیست سوق می¬دهد نیازهای فردی و اجتماعی و درجهاتی عقده های اودیپ در زمانِ کودکی باشد. یعنی می¬خواهم بگویم که یک شاعر فرصت طلب به دور از نظام و بافتار کودکی و دنیای کودکی نیست و این رابطه از عواملی است که من بعدکودک را مُلزم به فرود آمدن در دایره ی فرصت طلبی هم می¬کند. دیگر نکته کارساز مبحثی به نام فرهنگ تبدیل در شعر و هنر است . بدیهی است که بگوئیم در جامعه ی ما فرهنگ تبدیل همیشه به جای فرهنگ اصل نقش خود را بازی کرده است به طوری که اصل ها یا همیشه درحاشیه بوده اند و یا که به فرع تبدیل شده اند. به عنوان مثال : کسی که راه بلندی را درشعر و هنر پیموده و به پایانِ راه رسیده است در فرهنگ و ادب ما جایگاهی ندارد و به جای آن فرعی هایی را دست سازی کرده ایم که به جای اصلی ها ایفای نقش می¬کنند! فرهنگ تبدیل یک پروسه ی پنهانی است که هنوز هم در لفافه ی فرهنگ و ادب ما زیست می¬کند. ما همیشه به جای یک فردوسی یا سعدی هزاران فردوسی و سعدی را آفریده ایم و همیشه تعیین کننده ی جامعه ما همین وجود های تکراری بوده اند که این خود اوج فرصت طلبی است و از طریق آن ها هم به سود و سودمندی رسیده ایم. به جای پرداختن به آفرینش ها به تکرارها التفات داشته ایم. یک حافظ با هزاران درد ساخته شده و ما از روی همین حافظ هزاران کپی گرفته ایم و هر برگی از آن را با قیمتی نجومی به فروش رسانده ایم به گونه ای که اغلب اهمیتِ شعر و هنر ما، از فروش است نه خروش! زمانگی شاعر را از او گرفته ایم و او را به فرزند حال معرفی کرده ایم تا که شاید آینده ی هنر ما را بسازد. دست ما همیشه در ساخت و ساز بوده است به طوری که ساختمان شعری یک شاعر را نه یک بار یا دو بار بلکه صد بار تخریب کرده ایم و دوباره از نو ساخته ایم! ما همیشه به شعر حافظ که می گوید: عالمی دیگر بباید ساخت و از نو آدمی اعتقاد اشته ایم اما ازآدمی به نام حافظ به دنبالِ ساختن عالم ها بوده ایم! ما نه آدم های شعر را عوض کرده ایم و نه عالم های شعر را بلکه همیشه از عالم یک شاعر به دنبال ساختن عالم هایی بوده ایم!یک شعر را سوار بر کار می¬کنیم که قدرت تاختن آن در یک میدان محدود است ولی از شعری که می¬تواند در یک میدان وسیع و پهناور تاخت و تاز داشته باشد احتراز کرده ایم و این ها همه رنگ و لعابی از مقوله ی فرصت طلبی و حزب باد بودن هاست که در جامعه دیروز و امروز ما مشاهده می شود و البته به انجام و سرانجامِ کار هم رسیده اند.

4- هنرمند بایستی ضرورت زمانه اش را بشناسد و به آن پاسخ دهد. ضرورت های فعلی جامعه ی ما چیست؟ شناخت از زمانه از عمده کارهای شاعر در جهتِ یک تولید ادبی است و کسی منکر آن نیست. اصلن شاعر تابع شرایط و ضروریّات است و در دلِ همین ضرورت ها شعر را تولید می¬کند. هر شاعری فرزند زمان خویش است اما یک شاعر ِآوانگارد از زمانِ خویش هم فراتر می رود و فرازمان می¬شود. زمان و مکان دو عنصر مهم در تولید شعر توسط شاعر به شمار می¬روند و پاسخ دادنِ به پرسش های زمان و مکان، کار شاعر است و هر شاعری بایستی به پرسش های زمانِ خود پاسخ دهد. در دنیای واقعی شاعر تحتِ تأثیر زمان خویش است اما در دنیای ذهنی شاعر با دنیای واقعی فاصله می¬گیرد و ممکن است ساختار شکنی¬کند. جامعه و شاعر دو کفه ی ترازو به شمار می¬روند که همگامِ با هم بایستی در جاده ی ادب و هنر حرکت کنند و ممکن است که در یک سیر اندیشگی از یکدیگر هم سبقت بگیرند. ضرورت های فعلی جامعه ما در ادبیات و شعر تولیدکاربست هایی تازه تر و علمی تر است که از آن تکرار معنای درشعر به دور باشد. جامعه ی ما هم پول می¬خواهد و هم شعر و این دو با هم کنار نمی¬آیند . همیشه بین پول و شعر فاصله هایی بوده است و باید این فاصله ها حفظ شود . اگر می¬خواهیم شاعری واقعی باشیم باید به سمت جامعه ای واقعی و سالم حرکت کنیم . یک شعر زمانی مخاطب پذیر است که مخاطب اش از جنس معنایی آن شعر باشد. مهم ترین ضرورت جامعه ی ما (ایران) خودباوری و خود پیدایی است . من فکر می¬کنم هنوز جامعه ی ادبی و هنری ما خودِ حقیقی خویش را پیدا نکرده است و هنوز دنباله روی خودِ دیگران است و این مهم از ایرادات و چالش های فراروی ما در جهتِ نیل به یک استقلال فکری است. نان، کار و مسکن اگر چه به کار شعر ما می آید اما شعر ما را به معنی واقعی و حقیقی نجات نمی¬دهد و تنها به شاعر کمک می¬کند تا که شعر را به بالندگی و پالندگی بهتر و دلخواهی برساند.ما نمی توانیم بدون رفاه شعر ایده آل بسُرائیم و دنیای امروز دنیای فقر و تنگدستی هم نیست اما شاعر هم نباید خودش را درگیر آهن و سیمان و کاغذ کند بلکه به اندازه بایستی در رفاه باشد تا بتواند شعر بگوید و فکر می¬کنم ضرورت جامعه فعلی ما یعنی جامعه ادبی همین باشد. البته هنرمند واقعی با تکیه بر هنر به جایگاه حقیقی خویش دست می¬یابد نه با اتکا به پول و زرق و برق دنیا و کسب معیشت و رفا با نظام سرمایه داری در تفاوت عمده است.

5- آیا واژه ی کارگر ادبیات به سبب کارکردسیاسی که تا به اکنون ازآن آمده ، واژه ای از رده ی پوپولیستی و از مناقشه های حزب باد که فرمودید نیست؟ خودِ کارگر یک فرهنگ آبستن وار دارد که این فرهنگ در بطن خویش تراوش می کند و تاکنون هم دچار آبشتن نشده است . فرق است بین کسی که کارگر است با کسی که تفکر کارگری دارد. اغلبِ نوکیسه ها که تفکری کارگری دارند و پول هایی را هم انباشت کرده اند در رده بندی مقوله ی پوپولیست قرار می-گیرند. کارگر ادبیات به معنی صادقانه کار کردن برای ادبیات است و این فرآیند نوعی امانیسم فکری است نه پوپولیسم خطی.آدم هایی که واژه ی ادبیات را وارونه می¬کنند و آن را به فروش می¬رسانند در جُرگه ی پوپولیست ها قرار می¬گیرند نه کسی که برای ادبیات عرق می¬ریزد و هدف اش رشد و بالندگی ادبیات می-باشد. پوپولیسم به معنی عوام گرایی است و گرایش به سمتِ عوام را افرادی مدنظر دارند که فرصت طلب و حزب باد هستند. یک شاعر پوپولیسم با کلماتی عامیانه و از جنس عوام سعی می¬کند تا که مردم را بدوشد و در جامعه ما از این طیف از آدم ها بسیار است . کارگر ادبیات کارکرد سیاسی ندارد بلکه کاربردی اجتماعی و انسان دوستانه دارد. آنان که انقلاب کارگری را راه انداختند بیشتر به دنبالِ سود و سودمندی خویش بودند، با پله کردن کارگر و کارگر را بی مزد اما بامزد تعریف کردند! کارگر در هیچ زمانی حق السعی خویش را از سیستم های سیاسی نگرفته است ! و این ها همه شعار تبلیغاتی است که تبدیل به کتب ها هم، شده اند! کارگر جز قشر فقیر جامعه است و از این نگاه طبقه نیست و در قالب اختلافات طبقاتی قرار نمی¬گیرد و همیشه به آن ظلم شده است . پوپولیست کسی است که عامه جامعه را اغقال می کند و کارگر هم جز همین عامه مردم است . فرق است بین عوام فریب و عوام و عوام فریب کسی است که عامه مردم را به سمت خویش با حربه های سیاسی و اجتماعی می¬کشاند. کارگر ادبیات کنایه از کار صادقانه کردن در جامعه است و مردم با این که ناخودآکاه به دنبال پوپولیست ها می دوند اما خودشان از جرگه ی پوپولیست ها نیستند و همین پوپولیست ها نگذاشته اند تا عامه مردم رشد فکری و بلوغ فرهنگی داشته باشند.

 

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند (4):

نقدها
  1. معصومه بیرانوند

    آبان 21, 1402

    سلام و درود بر شما
    بسیار عالی
    بهره بردم

  2. عابدین پاپی

    آبان 21, 1402

    دست همه شماها را که شمایی از شمای قلم هستید می بوسم
    لطف شما پُر از الطافِ مهر باشد

نظرها
  1. سلام حضرت استاد

    واقعاً از نوادر مندندگان ادبیاتید و مطالعه اندیشه و گرایش‌های فکری حضرتعالی کلاس درسی‌ست برای حقیر

    سایه شما استاد بزرگوار بر سر ادبیات خاصه شعر و شاعران مستدام

  2. طارق خراسانی

    آبان 21, 1402

    پوپولیست کسی است که عامه جامعه را اغقال می کند و کارگر هم جز همین عامه مردم است . فرق است بین عوام فریب و عوام و عوام فریب کسی است که عامه مردم را به سمت خویش با حربه های سیاسی و اجتماعی می¬کشاند. کارگر ادبیات کنایه از کار صادقانه کردن در جامعه است و مردم با این که ناخودآکاه به دنبال پوپولیست ها می دوند اما خودشان از جرگه ی پوپولیست ها نیستند و همین پوپولیست ها نگذاشته اند تا عامه مردم رشد فکری و بلوغ فرهنگی داشته باشند.
    👏👏👏👏👏
    سلام و‌درود

    مطالب با ارزشی ست و دانستن این مطالب برای هر شاعری لازم است .
    عقیده و‌نظری ست که باید واکاوی شود .
    اگر بگویم با یکبار خواندن به تمام نکاتی که‌نویسنده در مد نظر داشته رسیده ام‌ حرفی نادرست است و قطعا آن را دوباره و‌چند باره خواهم‌خواند .

    در پناه خدا 🌱🌹👏👏👏👏👏🌹🌱

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا