🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 زموج حادثه دردی قریب می بینم

(ثبت: 7629) فروردین 29, 1395 
زموج حادثه دردی قریب می بینم

حسین آقاممتحنی مشهور به حمید سبزواری (زادهٔ ۱۳۰۴ خورشیدی در سبزوار) شاعر معاصر ایران است به او در سال ۱۳۹۳ نشان افتخار جهادگر عرصه فرهنگ و هنر اهدا شد.

 زادهٔ ۱۳۰۴ در سبزوار، شاعری است از نسل دیروز. پدرش، «عبدالوهاب»، پیشه‌ور ساده‌ای بود که قریحهٔ شعری داشت. جدش، ملا محمدصادق ممتحنی، شاعری مردمی بود که «مجرم» تخلص می‌کرد و آثارش در سفری به مشهد و در حملهٔ راهزنان به یغما رفت. سبزواری، قبل از مدرسه، قرآن را در خانه و نزد مادرش آموخته‌بود. او بعداً به مدرسهٔ شیخ حسن داورزنی رفت. او در دوره نوجوانی در سبزوار زندگی می‌کرد. در سبزوار کتابفروشی به نام خسروی بود. او شعرهای حمید را چاپ کرده و فروخت. حمید می‌خواست اینکار را در تهران نیز انجام بدهد لیکن این امر صورت نگرفت.پدر و مادر حمید، شاید اولین اساتید وی بودند. او جامع المقدمات را نزد میرزا حبیب جوینی خوانده‌بود. حاج آقا محمدعلی محمدی نیز از دیگر استادان وی بود.

وی در نوجوانی شاهد فرهنگ‌ستیزی، خشونت و سرکوب احساسات مذهبی مردم توسط رضا شاه پهلوی بود. چهارده‌ساله بود که سرودن شعر را آغاز کرد. حمید جوان در آن سال‌ها به هر حزب و گروهی که فکر می‌کرد حامل حقیقت یا حامی محرومانند سری می‌زد، اما به‌سرعت درمی‌یافت که آن سراب‌ها هیچ‌گاه نمی‌توانند عطش عدالت‌خواهی و شوق استقلال‌جویی او را سیراب کنند، و سرخورده کنار می‌کشید.استاد حمید سبزواری بر اثر کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ متواری و مخفی شد. لیکن بعداً خود را به شهربانی سبزوار معرفی کرد و چهار سال در وضعیت بلاتکلیفی و تعلیق طی کرد تا سرانجام تبرئه شد.

مهمترین فعالیت سبزواری، شاعری است. شعر حمید، شناسنامهٔ زمانمند انقلاب است، زیرا کمتر حادثه یا رویدادی است که انعکاس آن در شعر او نباشد. شاعر، با حساسیت ویژهٔ خویش، هر رویداد مهم تاریخ معاصر ایران را با گل‌واژه‌های شعرش در حافظهٔ زمانه نقش کرده‌است تا آیندگان از یاد نبرند که نسل گذشته در چه شرایط دشواری از آرمان‌ها و انقلابش دفاع کرده‌است.

سبزواری ابتدا به شغل معلمی مشغول بود. بعد از حوادث مرداد ۱۳۳۲ از آموزش و پرورش اخراج و سپس کارمند بانک بازرگانی (بانک تجارت پس از انقلاب) در تهران شد و سپس به شاعری روی آورد.

برخی از آثار او سرود درد سرود سپیده سرودی دیگر تو عاشقانه سفر کن بانگ جرس می باشد.

  تقدیم به استاد گرانقدرم حضرت استاد حمید سبزواری که این روز ها دچار بیماری آلزایمر شده اند.

برای سلامتی ایشان التماس دعا دارم

 

زموج حادثه دردی قریب می بینم

شکوهِ شعر و ادب را غریب می بینم

به جای شهد و شکر از کلام احساسم

فقط زلالیِ امن یجیب می بینم

تمام کار من امشب دعا برای اوست

طبیبِ پیرِ خرد را حبیب می بینم

دلم به شوقِ نفسهای او خودش را باخت

اگر چه دیده ی سر، بی نصیب می بینم

تمامِ ذوقِ هنر می شود خلاصه به او

بزرگمردِ خدا را ، نجیب می بینم

و باز بندِ دلم پاره می شود، آیا

دوباره آینه و عطرِ سیب می بینم…؟

صدای ملتِ قرآن… حمید ما باشد

خموش مانده صدایش؟ عجیب می بینم

دلم هوای ورا می کند دلم، این دل

برای دیدن گل  بی شکیب می بینم

فریب چرخ مخور  حرف دل شنو طارق

ز چشم او که جهان پُر فریب می بینم

برای پَرپَر  گل ها، دلش شکسته و آه

به بَند بَندِ دلِ  او لَهیب می بینم

بداهه

طارق خراسانی

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند (4):

نظرها
  1. مينا امينی

    فروردین 30, 1395

     آلزایمر برای یک شاعر مصیبته 

    ناراحت کننده ست 

    امید دارم هیچکس به این درد مبتلا نشه 

    و آرزوی سلامتی  و بهبودی هر چه سریع تر برای استاد سبزواری رو دارم

    زیبا بود بداهه تون استاد مهربانم 

    مانا باشید و موفق

  2. نگار حسن زاده

    فروردین 30, 1395

    درود بر شما و قلم متعهدتون

    امیدوارم به زودی با خبر سلامتی کامل استاد خوشحالمون کنید

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا