🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 اقبال پروازی …. نقدی بر تئوری "شعر حکمت

(ثبت: 7744) مهر 30, 1395 

آقای اقبال پروازی از طریق تماس با ما این مقاله را ارسال کرده اند.

اقبال پروازی …. نقدی بر تئوری “شعر حکمت”ِ سید علی صالحی خاطرت کی رقم فیض پذیرد هیهات مگر از نقش پراکنده ورق ساده کنی (حافظ) «هرچیز با نظم و قاعده پیوستگی دارد. اگر این نباشد کاری که میکنید و هرقدر انقلاب در آن نشان میدهید، تکامل نیست تنزل است. همین دو اصل مسلم است که انقلاب و اغتشاش را با هم تفکیک میکند اولی از کمال پیدا شده است و دومی از تنزل.» (نیمایوشیج، حرفهای همسایه) اکنون که دوم خردادماه 1395 است،من، اقبال پروازی، شاعری گمنام، نگرانی ها و دعوت هایم را با شمایان: (خردمندان نکویان، آنها که راستی و راستگوئی را می شناسند، آنها که برای کسب نام، تن به هر حقارتی نمی­دهند، آنها که بردۀ خودخواهی نمی مانند، آنها که می دانند از انسان تنها نکوئی هایش در ذهن ها خواهد ماند و همۀ بی هنری ها و زشتی و هیاهوها، هرکه باشی هرچه باشی، در گذر زمان غربیل خواهد شد…)، نه به قصد هیاهو، نه با دغدغۀ نام و ننگ، نه برای انتشار در فلان سایت پُر مهمان، نه برای “به به” شنیدن از این و آن، نه به قصد دشمنی با شخصی یا جلب دوستی شخص دیگری… در این گوشۀ خلوت، (با شمایان: خردمندان نکویان) قسمت می کنم. میگویند: «کرور کرور شعر سنتی… اگر وزن و قافیه را از آن بگیرند، چیزی جز گزارشی گذرا باقی نمی ماند… ظاهر زیبا و دلفریبی دارد اما عاری از فهم و پُر از فریب است… سالهاست که می بینیم بن بست شعر، تنگ و تاریک تر میشود. این بن بست یعنی مرگِ حکمت در شعر کلاسیک.» (از مصاحبۀ سیدعلی صالحی) میگویند: « زبان اخلاق و اندرز و و استعاره راهی به روح بزرگ، یعنی شعر حکمت شهود ندارد… شبه کلامی است که در اقلیم شعر و بنام شعر، فهم را فریب میدهد… همه این طوف و طواف، تنها تبانی با زبان بوده تاکنون در شعر. » (همانجا) میگویند: « نیما… گاه به شدت درگیر با لکنتِ زبانِ شعر است و بسیار نصیحت گو، و گزارش نویس در گرداب اوزان خویش… نیما باز خود نتوانست -جز چند شعر- به راز شعر حکمت پی ببرد.» (همانجا) میگویند: « استعاره چیست، شکل کدام است؟ زبان را چه می گویند، فرم و فریب و این همه مدرک مزخرف به چه کار ما می آیند!؟ (همانجا) *** ما به کدام سمت می رویم؟ ما رهسپار کدام مقصدیم؟ ما خواهان چه ایم و به کدام بها؟ پیش از هر چیز، از شمایان: خردمندان نکویان، می پرسم آیا اگر وزن و قافیه را از ابیات زیر بگیریم چیزی جز “گزارشی گذرا” باقی نمی ماند؟: اگر دانی زبان اختران را شبانه بشنوی راز جهان را سکوت شب به صد آهنگ خواند به گوشت قصه های آسمان را (رباعیات خلیل الله خلیلی) قمر دُردنوش است از جام ما سحر خوشه چین است از شام ما (رضی الدین آرتیمانی) بر دل چو آتش می روی، تیز آمدی کش می روی در جوی جان خوش می روی، ای آب حیوان تا کجا (خاقانی) مست است زمین زیرا، خورده ست به جای می در کاس سر هرمز، خون دل نوشروان (خاقانی) می روی و گریه می آید مرا اندکی بنشین که باران بگذرد (امیرخسرو دهلوی؟) نشان کاروان عافیت پیدا نشد لیکن به کوه و دشت کرد آواره آوای جرس ما را (بهار) مرد ره را چه جای استادن هردمش مردنی ست در زادن (شیخ محمود شبستری- سعادت نامه) به زمین برد فرو خجلت محتاجانم بی زری کرد به من آنچه به قارون زر کرد (صائب) در این درگه بلند او شد که افتاد (پروین اعتصامی) هر آن کو ز دانش بَرَد توشه ای جهانی ست بنشسته در گوشه ای(ادیب پیشاوری) جان نهان در جسم و تو در جان نهان ای نهان اندر نهان ای جانِ جان (عطار- منطق الطیر) خیز و خون سیاوش آر که صبح تیغ افراسیاب می آرد (عطار) پای می پیچم و چون پای دلم می پیچد بار می بندم و از بار فرو بسته ترم (سعدی) تنگ چشمان نظر به میوه کنند ما تماشا کنان بستانیم (سعدی) بلای دیده و دل را ز پی شتابانم کسی نگویدم ای خان و مان خراب! کجا؟(عرفی شیرازی) این همه زیبائی، “آیا عاری از فهم و پُر از فریب است؟” ما می گوئیم حتی با گرفتن وزن و قافیه (که ابزار کار است) هیچکس هیچ زمان به هیچ وسیله ای نمی تواند شعریت و ادبیت را از این ابیات گرفته باشد. آیا عاطفۀ سرشاری که در شعر عراقی هست، حکمت و خرد توأم با نحو حیرت انگیز ناصرخسرو… هماهنگی اصوات در عین سادگی و در نهایت استواری و استحکامِ سعدی، صلابتی که در سنائی و انوری هست و … عاری از فهم و پُر از فریب است؟ فرم مگر چیست؟ فرم یعنی استواری و انسجامی که در سطر/مصراع و سپس در کل شعر وجود دارد. فرم یعنی از دل همین محدودیت های وزن و قافیه، بهترین و کاملترین را آفریدن. فرم، هندسه نیست. شکل و قالب تنها هندسه نیست. فرم ظاهر و تظاهر نیست، فرم یعنی استحکام درونی، هماهنگی پنهان میان واژگان و نحو استوار در زنجیرۀ سطر/مصرع و سپس در شعر. بله فرم اگر بازیهای زبانی و آشفتگی عده ای تنبل شهرت طلب باشد، فریب است. فرم اگر آن چیزی باشد که به قصد جریان سازی بیهوده آوردند و می آورند، فریب است. امّا بپردازیم به تئوری شعر حکمت. حکمت بحث تازه ای نیست که کسی مدعی کشف آن باشد. بله مدتی است در شعر معاصر، اندیشه و سخت کوشی فراموش شده است و گویندگانِ راحت طلب، جهان بینی مخصوص به خود ندارند. در همین جا ما از ابتذال در شعر معاصر و در غزل معاصر، حرف زدیم. و لیکن مگر در رودکی، سوزنی، انوری، ناصرخسرو، خاقانی، سعدی، ابن یمین، قاسم انوار، جامی، بابافغانی، و… مگر در صائب،حزین، فرخی یزدی، پروین و در نیما حکمت نداریم؟ اینکه بگوئیم شعر حکمت، و بعد بگوئیم: من کاشف شعر حکمتم و… سخن غرض ورزانه ایست. مگر آنها که مدعی کشف شعر حجم بودند به کجا رسیدند؟ و مخاطب پارسی زبان با آنها چگونه رفتاری داشت؟ آنچه که سید علی صالحی به آن شعر حکمت می گوید چیزی تازه نیست. در همین عصر خودمان برای مثال، هوشنگ گلشیری در کتاب در ستایش شعر سکوت(چاپ اول- 1374)، دربارۀ شعری بنام شعر سکوت و همۀ ویژگی های آن به تفصیل سخن گفت: « شعر سکوت، ضرورت است و رهائی. ضرورت، اجبار محدودیت ها و قرارداد هاست و آزادی، رسیدن به شعر است از درون همین محدودیت ها. تعادل میان این دو شرط هر کار بزرگ است. اینگونه شاعران… اگر بر گرداگرد خود نیم نگاهی می اندازند تا سنگی یا درختی یا قطرۀ بارانی را بر جام پنجره ای ببینند، همه را در کار آن سوسوزن دوردست می کنند تا با این یکی شیء بدان عیار حاضر غایب شکلی بدهند، مگر این بار، بی حجاب من یا منیت شاعر از عالم غیب به دیدار آید. چنین شعری را شعر سکوت می نامیم.» که تعریف دقیق تر و جامع تری است. بدون هیچ ادعایی بدون هیچ پیشوند و پسوندی و اپیتتی، بدون هیچ غرض و اصطلاح سازی و جریان سازی، خیلی ساده: این همان شعر خوب است، شعر متعالی، شعری که ماندگار است شعری که از گزند زمان در امان می ماند، همان که نظامی عروضی در چهار مقاله (مجمع النوادر) از آن سخن گفته ست، همان که مؤلف قابوسنامه از آن سخن گفته ست. شعری که حیرت آدمی را بر می انگیزد. بعلاوه، آنچه سید علی صالحی میگوید، ایراداتی دارد: میگویند: «حکمت به قالب و زبان و نحو و شکل و نو و کهنه بودنِ ظرف شعر کاری ندارد» ما میگوئیم: هر شعر خوب، شعر متعالی، جانی دارد و روحی که از آن زندگی می گیرد. این جان و روان، که در بی شکلی ست نیاز به ابزاری دارد تا شکل بگیرد تا بماند تا “فرار” نباشد. این ابزار، وزن و نحو و بلاغت و واژه و زبان و … و در نهایت فرم (یعنی استحکام و انسجام درونی) است. ما میگوئیم هیچ تصویری هیچ جانی هیچ روحی، بدون وزن استوار، بدون استحکام و انسجام درونی، کامل نیست ماندگار نیست همچنان که خانه ای که در ساخت آن، مصالح سست و بی کیفیتی بکار رود، از گزند باد و باران در امان نمی ماند. و نمونه ای نیز می آورند از آنچه به نام شعر حکمت می شناسند: «من در خلوتِ روشن/ با تو گریسته ام/ برای خاطر زندگان در گورستان تاریک/ با تو خوانده ام/ زیباترین سرودها را/ زیرا که مردگان این سال/ عاشق ترین زندگان بودند.» (از احمد شاملو) هر مخاطب خردمند و بی تعصبی، اگر این سطرها را در کنار رباعی خلیلی و آنچه در بالا آوردیم، قرار دهد می فهمد که شعر شاملو چیزی کم دارد. گم شده ای دارد. کامل نیست. میگویند: « شاملو در اکثر دریافت هایش به شعر حکمت رسیده است و اخوان انگشت شمار و فروغ نیز.» ما میگوئیم بدفهمی موقعیت شاملو، از آفت های شعر معاصر است و باید اشتباهات شاملو در وزن و در تئوری، شناسانده و بازگو شود. باید هنر و ادبیات را از بلای شهرت طلبی رهانید. از بلای تعصب و کوته نگری و بت سازی ها. کو پیرانِ با شهامت و بلندهمّت؟ شاملوستائی بحث کهنه ای ست. پیران بی شهامت که فکر می کنند جایگاه شعری شاملو همانی ست که در دهۀ پنجاه بود و با این دیدگاه می خواهند همچنان از موقعیت شاملو تغذیه کنند، نمی دانند و از جامعه شانسی نسل من، ناآگاهند. امروز جایگاه شعری شاملو (در باب جنبه های دیگر شاملو ما صحبتی نداریم، و تنها دربارۀ شعرش حرف می زنیم) در بین خردمندان و نکویان نسل من، متزلزل است. آنها که کلیله و دمنه، تاریخ بیهقی، نثر فنی قرن پنج وشش را می شناسند، آنها که فردوسی و نظامی و اسعد گرگانی را می شناسند دریافتند شاملو، شاعرِ شعرهای خوب اندکی ست. ما دریافتیم که اخوان، فروغ و سهراب، بعلت درک عمیقی که از وزن داشتند نسبت به شاملو و سپید سرایان دیگر، شاعرتر اند و آثار مهمتری آفریدند و نزد ما جایگاه شعری بالاتری دارند. حتی سیاوش کسرائی در “سنگ و شبنم”اش از همۀ سپیدسرایان شاعرتر است. شاملو شاعر شعرهای خوبِ اندکی است. ( ما از شاملوی مترجم و روزنامه نگار و… حرفی نمی زنیم چرا که بحث ما دربارۀ شعر و شاعری ست)… این را فروغ فهمیده بود و در یکی از مصاحبه هایش از درجا زدن شاملو سخن گفت و دیگران نیز. مثلا سپانلو در باب ضعف تئوری در شاملو، حرفهائی زده و آتشی و شفیعی کدکنی و براهنی (در کارهای آخرش)نیز نقدهائی منتشر کردند. ما بعنوان نسل پس از شما، ای پیران پیشکسوتان، از شما انتظار اشتباه نداریم. از شما انتظار نداریم دانایی و روشن نگری را فدای شهرت طلبی ها، جریان سازی ها و دروغ و دغل ها یا فدای دشمنی ها و دوستی های شخصی خود کنید. ما میگوئیم بی وزنی و آشفتگی، انحراف است. ما میگوئیم شعر معاصر از ضعف در دانایی، از تنبلی و راحت پسندی، از شهرت طلبی، از سوء تفاهم های ناشی از ناآگاهی، رنج می برد. ما هم نسل های خود را دعوت می کنیم به دریافت تازه از وزن و شناخت عمیق آن. ما هم نسل های خود را دعوت می کنیم به دانایی، به کار و سخت کوشی. ما نگران شدّت ابتذال و انحراف در یکی از مهمترین قالبهای کهن شعر فارسی یعنی غزل هستیم و از خردمندان نکویان انتظار داریم سکوت نکنند. ما نادانی، شهرت طلبی، تنبلی، تعصب، بزرگ و کوچک کردن بی حساب گذشتگان یا معاصران، باندبازی و دروغ را نکوهش میکنیم. ما به جریان سازی و مکتب سازی غرض ورزانه نیازی نداریم. ما به آوانگاردیسم بی هدف که تنها در محدودۀ خودخواهی و بدون نیت درستِ جمعی باشد، نیازی نداریم. ما میگوئیم نیما حتی در مانلی و پی دارو چوپان هم، شاعر می ماند و این طبیعی است که در هر شعری فراز و فرود وجود داشته باشد و نه تنها این حرف را نادرست می دانیم که نیما “در گرداب اوزان خویش، نصیحت گو” باشد، بلکه می گوئیم می توان اثبات کرد که نیما از همین قلم اندازی ها، از شناخت و تسلط حیرت انگیزی که بر وزن و عروض داشت، به شعر متعالی رسید. میگویند: « آنها که پی نحوی تازه هستند، از درک روح رؤیا در شعر عاجزند.» (از مصاحبۀ سید علی صالحی) و بعد از حکمت در شعر خیام حرف می زنند. ما می گوئیم شعر خیام به معجزۀ بلاغت و سپس انسجام درونی و استواری زبانی که همان نحو (یا قرارگرفتن واژگان به کاملترین و منسجم ترین شکل) و فرم باشد، ماندگار مانده است و گرنه اندیشۀ موجود در شعر خیام (غالبا) در ذهن هر انسانی، نقش بسته و می بندد. دغدغه های هستی شناسانه و … این مضامین در شعر شاعران پیش از خیام مانند ابوالعلا معرّی (در زبان عربی) وجود دارد. خیام به این اندیشه در زبان فارسی، فرم بخشید و لیکن آنچه باعث تکامل این رباعیات شده است حضور بلاغت حیرت انگیز و نحو منسجمی ست که در این اشعار می بینیم. ما هم نسل های خود را دعوت می کنیم به دریافت تازه از نحو، به شناخت عمیق ادبیات کلاسیک، به قرائت تازه از شعر کلاسیک. به دانائی، صداقت وشهامت. این دعوت را با شمایان: خردمندان نکویان، در همین گوشۀ خلوت و نه در فلان سایت پُر مهمان، قسمت کردیم. اقبال پروازی. دوم خرداد یکهزار و سیصد و نود و پنج

نظرها
  1. مه ناز نصیرپور

    آبان 3, 1395

    درود بر شما استاد

  2. مينا امينی

    آبان 3, 1395

    باید هنر و ادبیات را از بلای شهرت طلبی رهانید.

     

    ممنونم مهربان استادم

     
     

  3. طارق خراسانی

    مهر 18, 1396

    سلام و درود بر جناب پروازی عزیز

    مقاله ای مفید و با ارزشی را به دوستداران شعر و ادب و شاعران پاک  هبه کرده اید

    سپاس از محبت  حضرتعالی

    شما جزو آن گروه  آدمیان پاک می باشید که  شیپور بیدار باش همیشه در دستان  داشته  و بر آن می دمید.

    در پناه خدا

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا