🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 شاخه نبات حافظ

(ثبت: 7885) اردیبهشت 4, 1396 
شاخه نبات حافظ

از : دکتر مهدی رهبر

جهان ملک خاتون، حافظ و شاخ نبات

ملک خاتون:

رخی داشتم چون گل اندر چمن 

قدی داشتم راست چون سرو ناز
دو ابرو که بودی چو محراب دل

که جان‌ها ببستند در وی نماز 
دو چشمم به نوعی که نرگس به باغ 

یقینش به دیدار بودی نیاز 
دو گیسو که بودی بسان کمند

به دستان دو راهم  بُدی جمله ساز
صبا گر گذشتی به راهم دمی

به گوشم سخن نرم گفتی به راز 
دو لب همچو شکر، دو رخ همچو گل 

به درد دل عاشقان چاره ساز 

دیوان ملک خاتون، غزل شماره ی 782 ]

   حافظ و ملک خاتون، بسیاری از اشعار خود را در حضور شاه و درباریان و شعرای نامدار، ضمن مشاعره میان خود و در پاسخ به یکدیگر سروده اند که بسیاری از آن ها با یکدیگر هم وزن و قافیه اند. از جمله:

حافظ:

دردم از یار است و درمان نیز هم 

دل فدای او شد و جان نیز هم

جهان ملک خاتون در پاسخ به حافظ:

بس کن ای حافظ از این میخوارگی

من ز تو بیزار و مستان نیز هم [ به شوخی ]

حافظ:

یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور 

 کلبۀ احزان شود روزی گلستان غم مخور

ملک خاتون:

ای دل از سرگشتگی از جور دوران غم مخور 

 باشد احوال جهان افتان و خیزان غم مخور

حافظ:

بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم 

فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم

خاتون:

بگو تا چند خون دل به غم در ساغر اندازیم 

زهجر روی آن دلبر ز دیده گوهر اندازیم

این بار خاتون:

در هجر تو تا چند کشم بار ملامت 

اندیشه نداری مگر از روز قیامت

حافظ در پاسخ:

یارب سببی ساز که یارم به سلامت 

بازآید و برهاندم از بند ملامت

حافظ:

ما زیاران چشم یاری داشتیم

خود غلط بود آنچه می پنداشتیم

خاتون در پاسخ حافظ:

ما تو را دلدار خود پنداشتیم 

وز تو چشم مردمی ها  داشتیم / مردمی ها یعنی جوانمردی ها

تخم مهر رویت ای نامهربان

سال ها در وادی جان کاشتیم

هرچه کردی با من از جور و جفا 

گرچه آن بد بود نیک انگاشتیم

تا نهادی دل به مهر دیگران 

ما امید از لطف تو برداشتیم

سال ها تا بیرق مهر و وفا

عاشقانه در جهان افراشتیم

چون جفا و جور از حد در گذشت

کار خود را با خدا بگذاشتیم

گر به ناحق غمزه ات خونم بریخت 

جانب حق را فرو نگذاشتیم.

   بیشتر غزل های ملک خاتون [ غزل به قالب های شعری عاشقانه گویند ] همچون حافظ، عاشقانه و در وصف زیبایی ها و خوبی های یار و ناله از دوری معشوق است. از جمله:

 

جز جفا نیست نصیب من دلخسته ز دوست 

برگرفتند ز عالم مگر آیین وفا؟

دردم از حد بگذشت و جگرم خون بگرفت

چون طبیب دل مایی ز که جوییم دوا؟ [ غزل ش 1 ]

ندارد مهربانی آن ستمگر /

مگر دارد دلی از سنگ خارا [ غزل ش 7 ]

نه بر وصلم بود دستی خدا را 

نه صبری در غم هجران توان کرد [ غزل ش 470 ]

آه و صد آه از جفای چرخ بی سامان ما

دل پر از درد است از او کی می کند درمان ما [ غزل ش 40 ] 

   اما جهان ملک خاتون، این شاعرِ زنِ اهل دل و احساسی و عاشق را غیر از دردِ دوری از معشوق و تنهایی و بی هم دلی و بی هم زبانی [ که در اشعارش بسیار دیده می شوند ]، غم از دست دادن دختر نوجوانش به نام “سلطان بخت” نیز سخت آزرده خاطر می سازد:

دردا و حسرتا که مرا کام ِ جان برفت 

وان جان نازنین جوان، از جهان برفت
بلبل بگو که باز نخواند میان باغ 

کان روی همچو گل ز در ِ بوستان برفت
ای دل بگو به منزل جانان تو کی رسی؟

کارام جان من ز پی کاروان برفت
سلطان بخت ِ من به سر تخت وصل بود

آخر چرا به بخت من او ناگهان برفت؟ 

در مرثیه ی مادرانه ی دیگری چنین می سراید:

گلبن روضه ی دل، سرو گلستان روان 

غنچه ی باغ طرب، میوه ی شایسته ی جان
طفل محروم ِ شکسته دل بیچاره ی من 

کام نادیده به ناکام برون شد ز جهان 
گر کنم گریه مکن عیب که بی یوسف مصر 

چشم یعقوب بود روز و شب از غم گریان 
این چه زخمی‌ است که جز گریه ندارد مرهم؟ 

این چه دردی است که جز ناله ندارد درمان؟ 

   دردهای دوری از معشوق، ازدواج اجباری [ سیاسی و طبقاتی ] و مرگ فرزندش، پایانی نداشت. با بر افتادن سلسله ی اهل هنر و خوش باشیِ آل اینجو و روی کار آمدن سلسله ی خون ریز و سخت گیر و متظاهر مظفریان، ملک خاتون نیز همچون حافظ و بسیاری دیگر، به رنج و آزار بسیار و تنگدستی گرفتار می‌آید. به گونه ای که کاملاً از حکومت و مردم طرد شده و در کُنج انزوا و تنهایی، در گوشه ای از خرابه های شیراز از جهان می رود. وی در وصف زندگی این دورانش چنین می گوید:

بی نسق شد جهان ز مردم دون

خاک در چشم مردم دون باد
خاکِ تون است او، نه خاتون است

[ خاکِ تون کنایه از سرنوشت غمبار خویش است ]

خاک ِ تون در دو چشم خاتون باد

 وانکه از غصه جان من خون کرد 

دلش از جور چرخ پر خون باد

 اخترش تیره باد و طالع نحس

عشرتش تلخ و بخت وارون باد [ دیوان، غزل ش 401 ]

همچنین:
به کنج مدرسه ای کز دلم خراب تر است [ سکونت در یک مدرسه ی دورافتاده ]

نشسته ام من مسکین و بی کس و درویش
هنوز از سخن خلق رستگار نی ام 

به بحر فکر فرو رفته ام ز طالع خویش
دلم همیشه از آن روی پر ز خوناب است

که می‌رسد نمک جور بر جراحت ریش
مرا نه رغبت جاه و نه حرص مال و منال

گرفته ام به ارادت قناعتی در پیش
ندانم از من ِخسته جگر چه می‌خواهند 

چو نیست با کم و بیشم، حکایت از کم و بیش

[ چون به عنوان یک زن در دوران سنت، در محافل ادبی مردانه شرکت جسته و به ویژه اشعار عاشقانه می سرود، مورد انتقاد و دشمنی بسیاری بوده است. از این رو، پس از برافتادن سلسله ی خاندانش، حکومت، مردم و سنت گرایان، در صدد انتقام و آزار وی برآمده و فاسد و بدنام خواندنش. ]

   کسانی چون سعید نفیسی، عبارت “شاخ نبات” را در اشعار حافظ، همان”جهان ملک خاتون” می دانند. [ از آن جهت که ملک خاتون از سلسله و تباری تُرک بوده است، لذا منظور حافظ در وصف “ترک شیرازی” نیز می تواند خاتون باشد. ] دکتر نفیسی با تطبیق میان اشعار ملک خاتون و حافظ، شباهت های ادبی و محتوایی بسیاری را یافته است که به زعم وی، هر دو متاثر از اشعار یکدیگر بوده اند. با این توضیح که حتی عشق میان آن دو زبانزد مردم روزگارشان بوده و در این باب افسانه پردازی ها و داستان سرایی های بسیاری نیز در جامعه رواج داشته است، به نظر می رسد غم هجران و گله مندی از معشوق و بی وفایی زمانه و درخواست وصل یار از خداوند، در اشعار هر دو شاعر نامدار و هم عصر و همنشین در محافل ادبی درباری، در باب یکدیگر باشد. [ این مهم، تنها با مطالعه و بررسی و تطبیق میان دیوان جهان ملک خاتون و حافظ قابل درک می باشد. ]

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند (4):

نظرها
  1. محمد اشکان رجبی

    اردیبهشت 4, 1396

    بسیار جالب بود 

  2. جواد مهدی پور

    اردیبهشت 7, 1396

    سلام

    مطالب ارزنده ای بود

  3. اردیبهشت 9, 1396

    سلام

    خیلی مفید بود ممنون

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا