🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
چگونه می شود که آدمها مدام با خودشان حرف میزنند.
بیرون از جاده راه میروند، و گاهی روی جوی آب.
اما زمین می خورند، فراتر از ذهن شان
و جز برای مردن، ذهن در چاله ی افکار می افتد.
نمی دانم به چه می اندیشند؟
چگونه است که نبضِ زمانِ منظمِ ساعت، از مدارِ ذهن، آشفته خارج می شود.
عقربه ها از دهان قلب ساعت، بیرون می زنند
اما هیچ جای دنجی برای چرخیدن نمی یابند!
نمی دانم؟!
روزمرگی معکوس نسخههای ساعت در تقویم جایی ندارد.
سیزده اکتبر پوسته ی زمین ترک خورد،
اما آدمی در روزنامه ی آدینه، سبز نشد.
گویی آدم ها، بی سبب گم شدند و جز برای مردن، وقتِ دیگری ندارند.
قرار نیست همیشه هفته، هفت روز باشد،
و بهار سبز، در پاییزِ پیر درخت، پنهان.
تقویم را که بتکانی، نسیمی خواهد وزید، به سبزی بهار.
و فروغی که رخنه کند، در خیال آدم های دیوانه.
شاید سرخوش شدند و دیگر این قدر با خودشان حرف نزدند.
و شاید بر جراحت دیرینه ی ذهن شان، فصل پنجمی فراتر از بهار.
نمی دانم، آدم ها در کجایِ زمان، بلعیده شده اند که مدام با خودشان حرف میزنند؟
کاش ساعت فراتر از فصلها، جایی برای زندگی داشت.
و آدم ها، ذهن هایی به روشنی بار کلمات.
و تخیلی که ساعت بیست و پنج را پر از بهانه ی لبخند می کرد.
آه که چه قدر ذهنِ من هم، نقاش شوریده ای است.
معصومه محمدی سیف، برگرفته از مجموعه «گنجشک های ساعت 12، بی صدا لِی لِی می کنند»، 1398
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (1):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (6):
اسفند 7, 1398
درودها بر شما
این سرود درآفرینش مضامین خیلی خوب بود
و در تر کیبات ، اما در قالب و محتوا نیاز به
ویرایش و انسجام بیشتر داشت
و به نظر باید بیشتر در تدقیق نظر و پرداخت می رفت
درودتان و دستمریزاد
پاسخ
اسفند 7, 1398
ممنونم از شما دوست عزیز و همراه خوب شعرهایم، ممنونم که لطف می کنید و وقت می گذارید و نگاه ارزشمندتان را در اختیارم می گذارید. شاد باشید و بردوام.
🌺🌺🌺🌺🌺🌺
پاسخ
اسفند 8, 1398
درودتان
عمیق و اثر گذار
آفرین
در پناه خدا
🌿❤️🙏❤️🌿
پاسخ
بستن فرم