🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
شايد امروز نسيمي خيزد
از فرا سوي حيات
و ببارد شبنم
و بتابد آفتاب
به سراپايِ گياه
تا بروبد ستمِ خاكيِ خاك
و بشويد پَر مرغانِ ابابيل زخاك
و بريزد شَرَرِ عشق
بر اين پهنه ی در خواب و خوراك
تا بجوشد رگه ی فهم , در اين بستر سنگ
و به صيقل برساند
دركِ بشكسته ی شك در عالم
و از آن روی شود بسترِ ذهني بيدار
و شكوفائي دنيا و معاد
همه سرمست ز جامِ مستي
همه دل خوش ز طلوعِ هستي
يكدگر را نفريبند به مال
آخرت را نفروشند به حال
و نگردند به گِرد گِرداب
و نبوسند ز پيشانيِ خاك
و بپوشند محبت به تنِ لُختِ نياز
و غذائي به دو دستان يتيم
تا بجوشد تب عشق از دلها
و به افلاک رسد آدم پاک
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (1):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (9):
آذر 21, 1398
همه سرمست ز جامِ مستي
همه دل خوش ز طلوعِ هستي
يكدگر را نفريبند به مال
آخرت را نفروشند به حال
و نگردند به گِرد گِرداب
سلام و درودها استاد
دستمریزاد
🌈🌈🌸🌺🌸🌈🌈
پاسخ
آذر 21, 1398
هزاران سپاس از وجود ارزشمندتان که حقیر را می نوازید
پاسخ
بستن فرم