🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 آفت پاییزدمان….

(ثبت: 2953) آذر 23, 1395 

دلم از روز و شب این ستـــم آباد گرفت

که گریبــــان مرا پنجـــه ی بیداد گرفت

شمع شوقی که شبستانم از آن روشن بود

رهــــزن حادثه در رهگـــذر بـاد گرفت

خستـه از پویش صحرای عـدم کی گردد

دل غمدیـده کـــه از عالـم ایجاد گرفت

با دل سنگ صبورم چــه جفاها که نکرد

غم که درهرقدمش پنجه زپولاد گرفت

نفسم تنگ شدازبسکه خموشی به سکوت

خیمـه درسینه زد و راه به فریاد گرفت

تلخــی زهـــر فراقش نبــــرد از خاطر

شورشیرین که قرار از دل فرهاد گرفت

عنچه آموخت گرازدل به خفاخون خوردن

گل پریشانی اش از خاطر من یاد گرفت

یارب از آفـــت پاییـــزدمــان ایمن باد

هر که ما را خبـری از دل ناشاد گرفت.

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (4):