اسکناس

مثنوی زیبای اسکناس سروده ء برادر ارجمندم جلیل پورسلیمانی است که طبع شعری بس عالی دارد اما نمیسراید.
این سروده ء زیبا را  حقیر چندی پیش در مجلسی با تبحری خاص بوسیله ء دوربین موبایل از دفتر شعر زمان دانشجویی اخوی عکس برداری و به قولی دزدیدم. با کُلّی زحمت تایپ کردم و امروز هفدهم اسفندماه نودو پنج با کسب اجازه از محضر ایشان در اختیار بزرگواران دوستدار شعر و  ادب فارسی قرار میدهم.آرزو میکنم این روزهای فرخنده جیب های مبارک همه سروران معظم مملو باشد از اسکناس های رنگارنگ.پیشا پیش نوروزتان مبارکباد

اسکناس ای اسکناس ای اسکناس
ای سبب ساز دروغ و اختلاس

ای که شخصی از تو انبانش پر است
یک دگر از بوی و از رنگ تو مست

فکر یاران را پریشان کرده ای
بی خبر از حال خویشان کرده ای

دوستان از هم دگر کردی جدا
هم رئیسی هم وکیلی هم خدا

هرکجا باشی همانجا شادی است
علت و سرمنشأ آزادی است

هرکسی از لطف تو شد شاملش
بنز و بی ام و نصیب و حاصلش

کارمندی کز تو جیبش خالی است
خط واحد هم برایش عالی است

بیسوادی که رکورد تو شکست
بهتراز هر دکتر و دانشجو است

اسکناس ای اسکناس ای اسکناس
 کی توان وصفت در این درس و کلاس

من نمیدانم تو حوری یا پری
هرکجا من میروم تو میپری

سرخ و سبزت پیش ما افسانه است
خرده هایت هم ز ما بیگانه است

ما فقط با سفته و چک زنده ایم
نازنین تو سروری ما بنده ایم

اسکناس ای اسکناس ای اسکناس
ای قنوت بندگان آس و پاس

اینهمه وصف تو گفتم من ولی
حل نگردد آخر از من مشکلی
جلیل پورسلیمانی