🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 الطاف حق

(ثبت: 234982) دی 9, 1399 

« الطاف حق »

گفتن هـزار نكته ، زِ يزدان همين بُوَد
روز قيامتـش ، به يقيناً يقين بُوَد
روزي كه كار نيك و بد، از هم جدا كنند
هـر بد به صاحب خود ، در كمين بُوَد
آن روز چند به ما بـنمايند ، زِ خير و شر
هـر كار خير و شر، سزايـش چنين بُوَد
هـر كار نيك ، عاقبت آن به خير باد
هيچ بد در آن نباشد و خيرش يقين بُوَد
دانشوري كه عاقبت كار خود نـديد
بـي دانشـي اش ، بر همه ملت يقين بُوَد
اي دل زِ گمرهـي قديمـي برون بيا
آن گمرهي قديمي ، كه بر ضد دين بُوَد
اين روزگار و روز قديم جهان بـبين
يك صنعتي دو صد شده و كمترين بُوَد
اي دل تو خود، زِ جهل قديمي كناره كن
جهل قديم ، نقشه ي روي زمين بُوَد
هر كس كه بـر طريقه ي پيغمبران نـرفت
جهل قديمـس و آن به دلـش گزين1 بُوَد
هر كس زِ دين و رأي پيمبر كناره كرد
نام بدش ، نشانه ي بد بـر زمين بُوَد
اين روزگار را نتوان پي برن زِ كيست
نسل بشر به روي زمين ، جانشين بُوَد
تاريخ اين حساب بدست بشر كه نيست
تاريخ آن بدست خدايـي مبين2 بُوَد
فكر بشر كجا به حساب خدا رسيد
فكر اندر اين زمينه عجب بي ثمين بُوَد
ظلم و جفا و سزاش، چه سخت است عاقبت
چنگ سزا به ظالم ، جفا آهنين بُوَد
اي پادشاه تا تو به دولت رسيده اي
مظلوم يا گدا به رهت ، رهنشين بُوَد
كار فلك به گردشـس، از بهـر ظلم تو
در گردشـش ، سزاي بدان در كمين بُوَد
گر بر فراز3 قله ي كوهي است، تخت ظلم
تابوت تخته اش ، به همان آتشين بُوَد
مردي اگر نظر به عدالت بـبست وگفت
مرد عدالت است، نظرش دوربين بُوَد
ديوي اگر نگين سليمان بدست گرفت
بـر ديو اثـر نَـبُوَد، اثـر اندر نگين بُوَد
يارب تو قادري ، تو مده فرصتي به ظلم
مفتاح4 ظلم ، نزد تو در آستين بُوَد
ياران حساب ظلم ، مبنديد بـر خدا
آن غارس5 ، ولي ره حكمت چنين بُوَد
آن خالقي كه خرمن حكمت ، بنا نمود
بر خرمنش، تمام بشر خوشه چين بُوَد
فكر تو اي بشر ، نرسد دور كار خود
فكر خدا ، چو دايره دور زمين بُوَد
مظلوم و ظلم دور همند ، دست اين جهان
اصلاحشان به معنـي قرآن و دين بُوَد
ما عقلمان به حكمت خلاق ، كي رسيد
اين عقل بهـر مـا ، هنـر بهترين بُوَد
اين فكر ما به حكم ، بر اين رأي ما نبود
حكمش به رأي و دست جهان آفرين بُوَد
كردار دهر گر چه بدون رضاي ماست
بـر آن رضاي خالق فرد مبيـن بُوَد
دانشورا نصيحت حق را تو گوش كن
بشنو كه بهتر از شكر و انگبين6 بُوَد
گر جام جم زِ حكمت حق، مي دهد نشان
حكمت زِ جام نيست، زِ حق بيش از اين بُوَد
مي خواندم اين نصيحت و ترسم كه عاقبت
اين خواندنم به گوش خري يا وسين بُوَد
خود اي حسن، حساب خودت را عمل نما
الطاف حق ، هميشه تو را در يمين بُوَد

٭٭٭
1- تيري كه از چوب گز سازند – انتخاب كننده 2- پيدا – آشكار 3- بلندي- بالا 4- كليد 5- قهر و غضب كننده 6- شهد – عسل
حسن مصطفایی دهنوی

 

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):

نظرها
  1. 💐🌹💐🌹💐🌹💐

    • سلام و درود
      سپاس از حضور پر مهرتان
      سربلند و پاینده باشید
      🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

  2. مينا امينی

    دی 9, 1399

    روحشان شاد🌸🌸🌸

    درودها آقای دهنوی
    ممنونم از شما بابت اشتراک گذاری وقرار دادن معانی برخی از کلمات درون شعر …

    شاد باشید 🌸🌸🌸🌸

    • سلام و درود بانو امینی
      سپاس از حضور پر مهرتان
      سربلند و پاینده باشید
      خدایش رحمت کناد آمین
      🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا