🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
رُژ می زنم
سپیدی لب هایم را
کبودی پلک هایم را
رُژمی زنم
گونه هایم را
رَدِّ پای نبضی کوچک در عمق وجودم
برف گونه هایم را
گِل آلود کرده است
وِیارم باران است!
ترانه ی “بوی باران” را بگذار!
هاااا می کنم روی شیشه ها
تا خاطره ی باران را زنده کنم
نه…………،
نمی شود!!!!
دستانم را روی شیشه ها می کِشم
ردِّپای انگشتانم
قاب نگاهم را
مِه آلود می کند
حالا من…تو…جاده های مِه گرفته
و حرفی که برای گفتن نیست!
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (5):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (12):