🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 ایستگاه

(ثبت: 218036) آبان 23, 1398 
ایستگاه

ایستگاه

ایستاده ‏ام در سراشیبی تندِ لحظه ‎هایِ مسکینِ تنهایی.
ایستگاه پُر از چمدان‎های خسته
و سوتِ قطارِ بی ‎رمقی که از آغوش دلتنگی می‎گریزد.
آن سوتر،
هوای خاکستری باد و باران،
با صدایی واضح ‏‎تر از رؤیا،
پُر از آشفتگیِ رنگینِ خیالِ سفری ناتمام.
تمام ابعادِ تنهاییِ مسافر، از ریلِ زمان، خارج.
تنها،
سکوت می‏ ماند که سایه ‎های مسیر را پر از سوتِ سردِ قطار می‎کند.
قطار بی ‎رمق در جیغ ِپنهانِ مسافر،
فصل انفصال عشق است.
و اضطراب افسرده ‎ی خاطره‎‏ ای پرهیاهو.

معصومه محمدی سیف

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند :

کاربرانی که این شعر را خوانده اند (4):

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا