🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
گفتم خدا در شهر غم بُردی مرا
گفتی چرا اینگونه میبینی مرا
گفتم خدا ، اندر میان غربتم
گفتی سُروری، اندر میان صُولتم
گفتم خدا کم طاقتم ، اندر میان دیده ها
گفتی تو را حاجت دهم، بَردیده بنشان، صیرتم
گفتم خدا مِهرت به دل افزون شده
گفتی که عشقم در دلت پِنهون شده
گفتم خدا، تنها تو را در قلب خود جا دادهام
گفتی در این هستی ، به تو جا دادهام
گفتم خدا ، در دیده بنشاندی مرا
گفتی به هرجا میروی، همچون خدا بنگر مرا
گفتم خدا ، بَر درکِ من ، شاهد شدی
گفتی که اکنون، در میان شعله ها حاضر شدی
گفتم خدا ، تنها تو ماندی در بَرم
گفتی گلستان میکنم، این آتشَت اندر بَرم
گفتم خدا ، من این چنین ساکت شدم
گفتی که اکنون چون مُدبر، در دلت ساکن شدم
گفتم خدا ، در قلب من ساکن شدی
گفتی که هم ، اندر بَرم ، هم درون پیکرم
@@@
@@@
@@@
گفتی که ؛
این حلقه و این مَن
این کعبه و این تَن
همه ابعاد وجود است
که حاضر شده اندر پِیِ این، دَم
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند :
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (7):
شهریور 23, 1401
جناب منوچهری ارجمند
درود بر شما
💐💐💐💐🌿
پاسخ
بهمن 16, 1401
درود و سپاس بر استاد عزیز و گرامی
پاسخ
مهر 26, 1401
درودو سپاس بزرگوار
دستمریزاد
🌹🌹🌹🌹
پاسخ
بهمن 16, 1401
درود و سپاس بر دوست عزیز و گرامی
پاسخ
بستن فرم