🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
سوگند می خورم
به اوراق نازک وناگفته ی دلم
آخرین شعرم
لفظ نخواهد بود
دامنی از تبسّم صبح خواهد بود
به وقت انشقاق شفق
در پیشگامی طوفان طلوعی که
هزار بامداد را رقم می زد..
روی بالش وبالینی ازمخملین سرخ گرم
در شرح روشنی از
گلهای جنون
که شولای شمایل شهلای نگاهم بود
وای اخرین شعرم
شعله بود
به هرچه تاریِ بود
و
آخرین شعرم
تمامت اهتزاز رنگارنگی نگاه تو خواهدبود
بر بارزترین قله ی سپید
ازخال لبان خیال تو
برجسته ترین گلگونی راخواهم سرود..
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (3):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (9):