🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
دردهایی نگفتنی دارم
از خودم روزگار تنهایی
چشم هایم به جست و جویی که
عاشقانه به کلبه باز آیی
در مسیر گذشته ها آرام
لحظه ها را مرور می کردم
کوچه های قشنگ خاطره را
باز با تو عبور می کردم
جوی آبی و شر شر باران
عطر گل های رازقی کبود
حرف های قشنگ و احساسی
فکر کردم که واقعیت بود
در مرور گذشته ها دیدم
یک سیاهی مبهمی که گذشت
بعد از آن تو نبودی ومن هم
مات و مبهوت جاده و آن دشت
از همان لحظه ای که تو رفتی
دفتر خاطرات من گم شد
قصه ی ناتمام من با تو
حرف تلخ زبان مردم شد
بارغم ها شکسته پشتم را
درد هجر و فراق جانفرسا
در نهایت منم و هر لحظه
کوله باری به دوش با غم ها
دل من مثل قالب شعرم
پاره گشته چهار پاره شده
حیف در تو اثر ندارد چون
قلبت انگار سنگ خاره شده
من غزل ،مثنوی ،ترانه شدم
تو همان قالبی که می دانی
واژه ها اشک میشود در من
میچکد در فضای بارانی
گریه کردم تمام ِ حجمم را
بس کن ای شاعر این سخن ها را
رفتنی رفته است یعنی چه ؟
این تَ تَن تَن تَ تَن تَ تن ها را
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (8):
دی 21, 1402
درود بر شما بانو
زیبا قلم زدید
شاد باشید در سایه الطاف الهی
پاسخ
دی 23, 1402
درود بر شما سپاسگزارم
پاسخ
دی 23, 1402
درود بر شما سپاسگزارم
پاسخ
دی 21, 1402
سلام
به روانی آب می سرایید
درودها بانوی پاک
در پناه خدا 🌹👌👌👌👌👌🌹
پاسخ
دی 23, 1402
درود بر شما .سپاس
پاسخ
دی 23, 1402
درود استاد به مهر خواندید
پاسخ
دی 21, 1402
درود زیبا ودلنشین سروده اید
⚘⚘⚘⚘❤❤❤
پاسخ
دی 23, 1402
درود بر شما سپاسگزارم
پاسخ
بستن فرم