🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
از ساغر چشم های گیرایت، دیوانهی یک پیاله، یعنی من!
ساقی تو اگر، شراب چشمانت، بدمست هزارساله، یعنی من!
تاوان تمام عمر صبرم شد، بخشیده شدن به مسلخ خواری
در محكمهى قضاوت چشمت، بازنده ى بىقباله، يعنى من!
از من بگذر نمیتوانستم، دلدادهی چند روزهات باشم
نقش هوست کشیده باشی بر، آن کاغذ صد مچاله، یعنی من!
صد مثنوی فراق میگفتم، تا یک شب انتظار باشی تو
افسوس! پس از قرار دیدارت، همصحبت درد وناله، یعنی من!
من تا به ابد خمار چشمی که، دانسته به تو چقدر معتادم
تو، بیخبر از شب پریشانی، شیدا و خراب و واله، یعنی من!
فتواى كتاب و شيخ و قاضی ها، محرم نكند مرا برای تو
وقتی به دلت نداری ام باور، قربانی هر رساله، یعنی من!
علی سلطانی نژاد
1398
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (3):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (9):
تیر 21, 1398
سلام و درود
لذت بردم
دلمریزاد
در پناه خدا 🌿👏👏👏🌿
پاسخ
تیر 21, 1398
سلام
بسیار عالی
جاندار و زیباست این شعر
و نیز روان و نغز و دلکش 🌹🌷🌹
پاسخ
تیر 22, 1398
سلام دوست گرانقدر
دیدن اشعار زیبایتان در اینجا حال و هوای خوبی برایم دارد ، زیبایی و شیوایی اشعارتان را دوست دارم
پاسخ
بستن فرم