🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
مچاله کردم!!!
سفره ی زندگی را؛
جا شد در حصار دستان گره خورده ام
صد افسوس
که چکه کرد باید ها از عمق انگشتان گره خرده ام؛
زیر تازیانه ی ناجوانمرد زمان…
پترس هم مرده!!!
و دستانم خالی شد؛
همین دیروز
در حوالی بودنهای پوشالی
پشت پرچین سرزمین پوچی
حال؛
سنگ آسیاب دلم
سنگینی می کند بر احساس عزلت گزین ترسیده از صاعقه؛
قبل از توفان خانه برانداز این هیاهوی
دهشتناک فرومایگان سرزمین تبعید
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (4):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (9):
اردیبهشت 21, 1402
درود بر شما
🙏❤️🌺🌸🌿🍃
پاسخ
اردیبهشت 21, 1402
درود مهربانو🌺
پاسخ
اردیبهشت 21, 1402
درود بر شما
پاینده باشید 🌹🌹
پاسخ
اردیبهشت 21, 1402
درود جناب حسینی
🌺
پاسخ
اردیبهشت 21, 1402
سلام پروانه ی عزیز
من فکر می کنم با توجه به موضوعی که برای سرودن برگزیدی ، اگر کمی شعر را ملموس کنی بهتر خواهد شد و تصاویر آن پشتوانه ی ادبی و منطقی بهتری پیدا خواهند کرد . به عنوان مثال :
چکه کرد باید ها از عمق انگشتان گره خرده ام؛
که ” چکه کردن ” از عمق کمی ناجور است . و تکرار کلمه ی ” گره خورده ” هم بار اضافی ست به نظرم .
شاید ” از لای انگشت های ام چکه کرد ” یا ” از سقف … چکه کرد ” به لحاظ ارتباطی موثرتر باشد .
جسارت بنده را ببخشید
پاسخ
اردیبهشت 21, 1402
سلام جناب مانا
ممنونم از دقت و توجه شما
و موارد پیشنهادی
🌺🌺
پاسخ
بستن فرم