🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
تا که هستی بنویس
آخر ثانیه ها پیدا نیست
چند خطی بنویس
شاید از فکر تو امروز بماند اثری
چند خطی از شعر
چند بندی از غم
دو سه بندی اندوه
چند خطی لبخند
همهی حرف من این است در این چند ردیف ؛
ما که منشور نوشتیم برای سگ و موش
پس چرا نیم نگاهی نکنیم
به غم بی کسی مادر غلتیده به خون
یا به اشک غلتان
ز لب چشم پدر
یا بر آن مثنوی آتش و مرگ
که در آن دختر دردانهی رز
می دَود از سر ترس
تا رسد در بغل وحشی دژبان بلا
خوش بحال من و تو
خوش بحال تو و ما
خوش بحال سگ و سنجاب که در امنیتند
وای بر ما که عجب جامعه ای ساخته ایم
وای بر کودک آوارهی جنگ
که همه جرم بزرگش این است
اعتقاد پدرش نیست بر اندیشهی من
شیخ غداره کش و مفتی مجنون زمان
که ندارد خبر از وحشت آن غنچهی رز
به غلامان و ندیمان خمارش می گفت
باید آن را له کرد
باغ و بستان و سرایش سوزاند
تا بفهمند همه
دین ما مظهر عشق است و صفا
نیست یک کس که بپرسد ملکا
اعتقادت بر چیست ؟
ما همه انسانیم
همه از شبنم و خاک
همه با رقص کبوتر به هوا می خندیم
ما همه مست گل لاله و عشقیم هنوز
تا که پروانه ی عشق
دور شمع دل ما می رقصد
چه نیازی است به بمب افکن و تیر ؟
بِشِکن کهنه نقابت بشکن
حامی محترم آب و گُل و باد و هوا
نگران سگ و ناراحت دل شورهی گرگ
تا نمایان سازی
پرنیانی که در آن
اژدهایی است نهان تشنه به خون
اژدری خفته و مسخ زر و زور
نکند این دوران
ارزش ماهی و اسب و میمون
بیش از آدم شده است ؟
دوستان گوی سیاست نجس است
دست بر آن نبرید
چوب چوگان به سر آن نزنید
بار اندوه ضعیفان به تن خود نکشید
عاقبت می شکند
کمر ظلم ز سنگینی آه مظلوم
یاس را بیمه کنیم
یا بیایید دمی
گل محبوبهی احساس زمان بیمه کنیم
تا بماند همه فصل و همه سال
در دل باغچهٔ مهر و محبت با ما
تا که آذین کند از ناز تنش محفل ما
تا که مُشکین کند از عطر وجودش دل ما
یاس را بیمه کنیم
یاس را بیمه کنیم…
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (9):
مهر 25, 1398
یاس را بیمه کنیم
سلام ایمان عزیز
شعری که لازم این زمان و روزگار است
شعری برای همه ی بشر
شعری برای همه اعصار
شعری برای از خواب غفلت بیدار شدن
دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
شعرت منشور آزادی ست
شعرت تا مغز استخوانم نفوذ کرد
من هم با شعرت همراهم
ای کاش انسان آفریده نمیشدم
ای کاش عمرم در حد عمر پروانه ای بود
ولی می توانستم آزادی را نفس بکشم
جهان در حال دیوانگی ست
چهار نعل به سوی زشتی ها در حرکت است
چشم امید عشق به ایمان هاست
ایمانم باز هم بگو ….
در پناه خدا شاد زی 🌿❤️🙏👏👏👏👏🙏❤️🌿
پاسخ
مهر 26, 1398
درودها جناب فاتح عالیقدر
چه عالی نظرید و بلند منظر
چه زیبا شعر شکسته ی حقیر را ستودید و چه زیباتر در وصف آزادی سرودید.
ایمان شاگرد کوچکتان می نویسد و از محضر اساتیدی چون شما بلندای اخلاق می آموزد و مشق منش و نیک نظری میگیرد.
سللامتی و طول عمرتان را خواهانم
مهرتان مانا
🌹🌹🌹
پاسخ
مهر 25, 1398
درود و ارادت
زیباست
فقط
” بار اندوه ضعیفان به تن خود….”
شاید کمی گنگ باشد
بار اندوه ضعیفان به سر شاخه کشید…
…در پناه خدا
🌿🌺🌿🌺🌿🌺
پاسخ
مهر 26, 1398
درودها جناب معصومی عالیقدر
سپاس از حضورتون و ممنون از نظر پرمهرتون
🌹🌹🌹
پاسخ
مهر 25, 1398
درود و درود
تحسین و تحسین
عالی و ارزشمند و تاثیرگذار
دستمریزاد به شما شاعر نیک اندیش
مانا باشید به مهر
پاسخ
مهر 26, 1398
درودها بانو یار علیزاده عالیقدر
سپاس از حضورتون و نگاه بزرگوارانه شما
🌹🌹🌹
پاسخ
مهر 25, 1398
سلام و درودها
رسم درد اجتماع به شیوایی بیان…
ما که منشور نوشتیم برای سگ و موش
پس چرا نیم نگاهی نکنیم
به غم بی کسی مادر غلتیده به خون
دستمریزاد استاد
تقدیمی : 🌸
.
.
.
گر چه منشور میان خلق به نشر
دور از دامن پاکان به گناه
متّهم خلق بشر بین ملل
گر چه عدلی به نما عادل شاه
گویمت ای دل آگاه بمیر
سیر لا چشم زمین خاطرخواه
.
.
.
.
ولی اله بایبوردی
25 / 07 / 1398
🌈🌈🍃💐🍃🌈🌈
پاسخ
مهر 25, 1398
سلام و درودسلام و درود
پاسخ
مهر 26, 1398
درودها بانو راسخ عالیقدر
سپاس از حضورتون
🌹🌹🌹
پاسخ
مهر 26, 1398
درودها جناب بایبوردی عالیقدر
سپاس از حضور و بداهه ی زیبای شما
🌹🌹🌹
پاسخ
مهر 25, 1398
سلام بر ایمان عزیز و بزرگوار
شعری پر معنا برای همه ادوار
عاقبت می شکند
کمر ظلم ز سنگینی آه مظلوم
درود حضرت حق بر شما باد
🍃🌿🌺🌺🌺🌺🌿🍃
پاسخ
مهر 25, 1398
💐سلام و درود💐در پناه خدا💐
پاسخ
مهر 26, 1398
درودها جناب فاتح عالیقدر
سپاس از حضور و امضای زرین شما
🌹🌹🌹
پاسخ
مهر 25, 1398
سلام و درود💐بسیار زیباست💐💐💐
پاسخ
مهر 26, 1398
درودها بانو اکرمی عالیقدر
سپاس از حضورتون
🌹🌹🌹
پاسخ
مهر 26, 1398
نیمایی بسیار زیبا و تامل برانگیزی ست
درودها جناب کاظمی گران قدر🌺
پاسخ
مهر 26, 1398
درودها بانو طالبی عالیقدر
سپاس از حضورتون
🌹🌹🌹
پاسخ
بستن فرم