محمد- علی زرندی( محمد علییاری)
🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
تنهائی ام
به تنم زخم می زند
و سکوتم
سکه به نام درد می زند
احساس می کنم که تهی گشته ز خودم
وزر و وبال بال کلامم شکسته است
گویی که بعد تو،
من
از دست رفته ام.
من با توام
هم آغوشِ این تن سرد!
از همآغوشی تو هم
تن سرد من جوانه نزد.
اندوه دردها که گلویم گرفته است
انبوه وهم های شبانه را
در خواب های بریده ام، تزریق می کند.
یک شب بخواب من آی
با دست های خود
بر پلک های خشک من مرهمی بنه
آنگاه مژگان خشک مرا هم
وجین تو کن
شاید رها شوم
ز انبوه دردها
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (1):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (5):
فروردین 8, 1400
سلام و درود، آرامشی عرفان نصیب تان🌺🌺🌺
پاسخ
فروردین 9, 1400
🌹🌺🌷💐🌸🌼🌻
پاسخ
بستن فرم