🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 تیر مژگان

(ثبت: 245035) بهمن 13, 1400 

تیر مژگان

خواب دیدم آن خمار مست را
گفتمش احسنت ناز شست را
گوشه ای از چشم را باریک کرد
شستم از جان اختیار دست را

لحظه ای کردم نظر بر سوی او
محو گشتم بر جمال روی او
دسته دسته بر دل خونم نشست
تیر مژگان از کمان ابروی او

آرزو تا باز بینم روی او
بسته ام دل را به تار موی او
دستهای پر تمنایم زند
چنگ بر آن طره گیسوی او

آتشی افکنده در جان و تنم
آرزوی در کنارش بودنم
مست و سرگردان درِ میخانه ها
عاشقی بیمار ، گر بینی منم

می کشم از صبح تا شب انتظار
رفته از دستم عنان اختیار
دیده اندر راه دل سودا کند
دل از این سودا بگردد بی قرار

من نمی دانم چه رازی در دل است
کار دل گر ، دیده بیند مشکل است
عشق اگر از دل بر آید دیدنیست
بی دلان را عاشقی بی حاصل است

عاشقی را شرط باشد آشکار
هست در این ره بلای بیشمار
گه رسد سر منزل مقصود و گه
سر ببازد اندر این شرط و قمار

 

 

 

 

نظرها
  1. صفا یغمایی

    بهمن 13, 1400

    سلام وخسته نباشیدجناب یگانه
    زیبا بود
    احسنتم
    🌺🌺🌺

  2. محمدعلی رضاپور

    بهمن 13, 1400

    سلام و درود و ارادت، خدا قوت 🌿🌿🌿🌹🌹❤️🌿🌿🌿

  3. عظیمه ایرانپور

    بهمن 13, 1400

    درود بر شما
    زیباست
    قلمتان سبز🌺

  4. نسرین حسینی

    بهمن 13, 1400

    بسیار زیباست درودها برشما جناب وحدتی عزیز قلمتون مانا

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا