🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 جلوه ی اعجاز …

(ثبت: 4466) تیر 22, 1396 

آن دل  که  به سودای سر زلف تو خون شد
با    اشک   در آمیخت   و از دیده برون شد

روی تو   و    موی تو   و  ابروی تو    را دید
کز    عقل  گذر   کرد   و گرفتار جنون شد

تا   عزم سفر  کردی  و   قاصد خبر   آورد
هم  عمر  مرا کاست و هم درد  فزون شد

بختی  که   مرا  در   قدمت   بود   قد افراز
هنگام   وداع   تو  سیه گشت  و نگون شد

هرنکته که از عشق من  و حسن تو گفتند
ضرب المثلی در   همه اعصار و قرون شد

رندی  که  زبان   باز به تحقیر تو می کرد
چون   نائره ی عشق تو را دید زبون شد

در  دوریت  از  عمرگرامی خبرم نیست
ای جلوۀ اعجازکه چون آمد و چون شد.

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (1):

کاربرانی که این شعر را خوانده اند (3):