🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
از چه رو؟
دلکَشی نداشتهست،
عشوههایِ شاهدانِ شوخ و شنگِ آشتی!
این بنی بشر،
همین خمارِ لَنگِ آشتی،
میزند به سینه گر چه سنگِ آشتی،
عزم، جزم کرده است و میرود به جنگِ آشتی
منتها، به رنگِ آشتی!
از ازل،
کم ندیده است اگر چه تا کنون،
لطمه از،
جنگ_«ضدّ ِ پُر شرنگِ آشتی»_
خظّ نبرده است،
مثلِ اینکه هیچگاه،
جرعهای به عمر خویش از،
حَزمِ پُر درنگِ آشتی
لعنتِ خدا به خصمِ چشم تنگِ آشتی
تا به کی خدا، خدا، خدا، خدا،
جنگ، چنگ میزند به سینهیِ پر آذرنگِ آشتی
پایِ آدمی نمیرسد چرا به عرصهگاهِ تنگِ آشتی؟
با وجود این که آرمان هر چه آدمیست،
زندگانیای که مملو است از،
بهره مندی از حلاوتِ بدونِ دنگ و فنگِ آشتی
این خبر نمیرسد به گوش ما چرا؟
جنگ، اوفتاده است بیامان به چنگِ آشتی
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (5):
اردیبهشت 23, 1401
سلام و بس درود بر حضرت دوست
استاد گرانمهرم
اثر زیبایی ست
ای کاش مرغ صلح و آشتی در آسمان وطن ما به پرواز در آید آمین
در پناه خدا 🌿👏👏👏👏👏👏👌🌹🌿
پاسخ
اردیبهشت 23, 1401
درودتان
سپاسگزارم حضرت دوست🌹🌹🌹🌹🌹شاداب باشید🙏🍃🙏🙏🙏
پاسخ
اردیبهشت 24, 1401
🌹🌹🌹🌹🌹درود و سپلس🌹❤️🌹🌹🌹
پاسخ
اردیبهشت 27, 1401
درود
🌹🌹
پاسخ
بستن فرم