🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 حریق شهر …

(ثبت: 209224) فروردین 15, 1398 

 

از مرگ‌های پیاپی
به تنگ آمده بودم
از ترس و زندگی
که به هم می‌آمیخت:

کافه‌های درجه سه
محل تجمّع بود
برای ما که دو لیوان چای سفارش می‌دادیم
تا صدای به هم خوردنِ (ظرف)‌هایمان را بشنویم
به ترانه‌ای
که در تمامیِ شب
مکرّر، پخش می‌شد:

حریق شهر … “حال ما خوب است”
حریق شهر … حال ما خوب است؟!

حسّی غریب
تمام کودکی‌ام را
از جلوی چشم‌هایم عبور می‌داد:

جنگل‌های انبوه
رودخانه‌های مارپیچ
و عشق
که به سهم هر درخت بید
از چاله‌ای پُر آب
روییده بود
با آواز دخترکانی که در چمنزارها، گیسو به باد می‌سپردند
و بوی دودی که از خرمن‌های آتشِ دور دست، به مشام می‌رسید

راهی طولانی
اسب‌های از پا در آمده
چاپارخانه‌های متروک
در همین حوالی …
باور کن!

آن شب
آسمان، کوتاه و گرفته بود
با دودهای شیری – شکلاتی
در صدای کشدار مردمی
که به باران هم دل نمی‌بستند
و من، ناگهان بر پیشخوانِ کافه
یک تکّه روزنامه‌ی چرب و پاره پیدا کردم
رویش نوشته بود:
فقط تو برای مادرت باقی خواهی ماند
همه‌ی برادرانت مرده‌اند
و پشتش:
یک دسته ماهیگیر در دریا غرق شدند
که مُزدشان اندکی خزر بود و یک بسته توتون سیاه

همان شب بود
که تصمیم گرفتم
نوول‌شعرهای مبهم خود را
به دار بیاویزم!
و بعد،
نمی‌دانم چگونه
از شهری سر در آوردم
که چای در آن پیچیده بودند

در نگاهِ غمگین و لبانِ رنگ پریده‌ام
شهرِ پیچیده در چای و گل و نبات
تازگی نداشت

کوچه‌های آشنا بود و
مردمی
که نه از دلتنگی می‌مُردند
و نه از آسمانِ سراسر دود

زاهدانی که در میانِ آتش
مفتونِ حُسنِ زنان می شدند
و غمِ مرحومگان در آن
دیری نمی‌پایید
اگرچه کمانداران بودند و
تیرها یشان تا دریا می‌رفت

همان دریا
که مقبره‌ی ماهیگیران بود
و کسی نبود که هر روز بیاید
و برای روحشان طلبِ مرحمت کند
.
.
.

هنوز شب را می‌پایی؟!
سازَت را به من بده
که اگر زنده باشیم؛ خواهیم مُرد!

ما میهمانانِ عبوسی هستیم
و بی‌شُبهه سر می‌بُریم
سَرِ خودمان را
اما نمی‌میریم
نه از دلتنگی
و نه از آسمانِ سراسر دود …

– سی‌ام اردیبهشت نود و هفت

 

 

 

نقدها
  1. مهرداد مانا

    آبان 30, 1401

    به هیچ روی دلم نمی خواست این شعر تمام شود . در چندین پرده بود که هر کدام اگرچه مستقل اما به هم مربوط بودند و ادامه ی هم .
    قوت قلم شما در انتقال تصویرهاست . به گونه ای که خواننده خود را در آن هوای مه آلود و غمبار حس می کند . درست به مانند دختری که باله می رقصد ، شعر نیز چنین آرام و متین و بی آنکه از نت های خود خارج شود ، می رقصد
    اوج شعر و جمله ای که میخکوب می کند را من در جایی یافتم که اگر زنده باشیم ، می میریم .
    مرا به حال و هوای صحنه های جنگ و صلح تولستوی برد آنجا که فرانسویها روی جنازه ی زخمی آندره رسیدند و ناپلئون گفت چه مرگ باشکوهی !!
    و یک ایراد کوچک هم در شعر می بینم که شاید به نظر خودم چنین باشد تا نظر دوستان چه باشد . حس می کنم جمله ی
    ” و برای روح شان طلب مرحمت کند ”
    می توانست شاعرانه تر باشد . و قوت و شعریت کافی ندارد و تصویر متصل به خود را نیز تحت الشعاع قرار داده . به هر روی از بهترین آثارتان بود و امیدوارم روزی برسد که چنان فراغ بال دست بدهد تا شب و روز در همین سایتها و محفلها باشم و کاری را پیش ببرم که عشق و علاقه و دلخوشی ام هست .

    • فریبا نوری

      آبان 30, 1401

      درودها و سپاس فراوان از مهر حضور و نقدتان
      به نقدتان در مورد جملۀ «و برای روح شان طلب مرحمت کند» خیلی فکر کردم. با توجه به این که (همانطور که خودتان هم تلویحا اشاره کردید:شعر نیز چنین آرام و متین و بی آنکه از نت های خود خارج شود ، می رقصد)، عنصر اصلی هم برای مفهوم‌سازی و هم برای تاثیرگذاری عاطفی در این سروده «لحن» است و شعر، شعری «شنیداری» است من شعر را چندین بار به صورت پیوسته و همچنین این بند را چندین بار به صورت جداگانه گوش دادم و همچنان فکر می کنم «نواخت» در این جمله متناسب با تصویری که در آن قرار گرفته و تصاویر قبل و بعدش باشد. اما بسیار خوشحال می شوم نظر مجدد شما و دیگر دوستان را در این رابطه دریافت کنم.
      🌷🌷🌷🌷🌷

نظرها 16 
  1. طارق خراسانی

    فروردین 17, 1398

    سلام و درود

    شعرتان به مانند سروی بلند بالاست
    دلم‌نمی خواست تمام شود
    انگار برای دلم تمام نشده است
    و دل ادامه میدهد این غوغای بی نظیر را .

    خیلی عالی بود خیلی

    دستتون درد نکنه

    با این شعر سحرگاه خوبی دارم
    زیرا من فرزند درد …

    در پناه خدا شاد زی دخترم 👏🌿

    • فریبا نوری

      آبان 30, 1401

      درودهای بسیار و سپاس فراوان از مهر حضور و دریافت نظر گرامیتان استاد خراسانی گرانقدر 🌷🌷🌷

  2. محبوبه سرجوقیان

    اسفند 23, 1400

    سلام و احترام استاد لاهیجی گرانقدرم
    درودها بر این قلمِ توانایتان
    بسیار زیبا
    سپاس که هستید تا از محضرتان بیاموزیم.

    • فریبا نوری

      آبان 30, 1401

      درودهای بسیار و سپاس فراوان از مهر حضورتان مجبوبه سرجوقیان عزیز 🌷🌷🌷🌷

  3. محبوبه سرجوقیان

    اسفند 23, 1400

    سلام و عرض ادب استاد نوری گرانقدرم
    بارها این شعرِ بی نظیر را خواندم
    بسیار زیبا
    درود

  4. 👏👏👏

  5. مینا یارعلی زاده

    اسفند 23, 1400

    آن شب
    آسمان، کوتاه و گرفته بود
    با دودهای شیری – شکلاتی
    در صدای کشدار مردمی
    که به باران هم دل نمی‌بستند

    سلام و درودها استاد نوری عزیز و گرانقدرم
    هرچقدر در خوبی این شعر بگویم کم است
    در جان و دل آدم طنین می اندازد و تاثیر ماندگاری بر ذهن دارد
    آشناست این تصاویر و با تجسم هنگام خوانش
    انگار پا به پای سرایش همراه شاعر بی نظیرش این لحظه هارا به چشم دیده و بلکه هنوز در آن زندگی می کنیم
    و چه زیباتر دکلمه شعر بود با صدایی که هم صداقت و هم اصالت داشت و به بهترین شکلی بر دلها نشست که از دل برآمده بود
    واقعا ممنونم برای بازنشر این شاهکار دیگر شما ، بسیار لذت بردم از خوانش و آفرینها گفتم و زنده بادها🙏🙏🙏
    تندرست و پایدار باشید🍃🌹🌹🌹

    • فریبا نوری

      آبان 30, 1401

      درودهای بسیار و سپاس فراوان از مهر حضور و نگاه پر مهر و سراسر لطفت مینا یار علیزاده عزیز
      🌷🌷🌷

  6. سلام و درود
    ماه بانوی سرزمینم
    واژه ها را چنان در کنار هم چیده اید که تشبیه زنده شده در ذهنم ، بانویی است با سر بندی گلدار قرمز که مو های دم اسبی اش از امتداد آن آویزان است . نقشه می خواند و رنگ ها را به سر انگشت وجود پودی می کند بین تار های دار قالی
    چه زیبا ، چه ظریف و در عین حال چه تامل برانگیز
    ماحصل کار قالیچه ایست از حریر ذوق و خیال به رنگ های بدیع و دلفریب
    شعرتان نگاه را می دزد و تا انتها با خود می برد ، خواننده لذت می برد و به قول دوستان دوست ندارد پایانی بر این ماجرا باشد
    سپاس به خاطر به اشتراک گذاشتن این اشعار زیبا و سهیم کردن دیگران از لذت آن
    سپاس به خاطر شعر زیبایتان
    سپاس به خاطر زیبایی شعرتان
    سپاس

    • فریبا نوری

      آبان 30, 1401

      درودهای بسیار و سپاس فراوان از مهر حضورتان جناب شبگرد گرانقدر
      خواندن نظرتان که خودش پر از ذوق و مهر و زیبایی بود برایم لطف دو چندان داشت
      خوشحالم که شعر چنین تاثیر عاطفی بالایی بر مخاطب ارجمندی چون شما گذاشته است

      🌷🌷🌷🌷

  7. فرشید افکاری

    آبان 30, 1401

    درودها بانو نوری ارجمند
    سپاس از انتشار این اشعار باشکوه و اندیشمندانه میخواستم بگم این شعر انگار برای همین روزها نوشته شده و تاریخ انقضا نداره
    ولی به نظرم این شعر قبل از اردیبهشت ۹۷ هم همیشه وجود داشته گویی شعر شاهکار و هنرمندانه همینه که اسیر زمانه نیست
    بلکه زمان است که به حکم شاعر دگرگون می‌شود و این از قدرت قلم زرنگاری بر می آید که ژرفای اندیشه اش اذهان چوبین را پس میزند و به سطح دریا برمی‌گرداند

    بسیار عالی و ستودنی ست استاد بانو نوری گرانقدر و تشکر از بازنشر این شاهکار

    • فریبا نوری

      آذر 1, 1401

      درودهای بسیار جناب افکاری گرانقدر
      خوشحال و سپاسگزارم از مهر حضور و دریافت نظر ارجمندتان در مورد این شعر
      توجه شما به لایه های پنهانتر اندیشگانی در اشعار همیشه ستودنی است و حضورتان به مهر و اندیشه مایه ی مباهات

      🌷🌷🌷🌷🌷

  8. مجید قلیچ خانی

    آبان 30, 1401

    درود
    و شعری که سِر خود را هم با سَر خود برید‌.

    ما میهمانانِ عبوسی هستیم
    و بی‌شُبهه سر می‌بُریم
    سَرِ خودمان را
    اما نمی‌میریم
    نه از دلتنگی
    و نه از آسمانِ سراسر دود …

    دیگر چه چیزی بیشتر از این ابیات ذوق و سلیقه و وجدان و تفکر مرا تکان دهد؟
    احسنت و بسیار قابل تامل🌺

    • فریبا نوری

      آذر 1, 1401

      درود جناب قلیچ خانی ارجمند
      سپاس بسیار از مهر حضور و دریافت نظر ارجمند و صمیمانه تان اشتراک بندهای مورد پسند همیشه برای شاعران راهنماست سپاس از به اشتراک گذاشتن بند مورد پسندتان
      🌷🌷🌷🌷🌷

  9. چاشنی احساستان ناب
    که بسیار زیبا افكارتان را به تصوير میكشيد
    دستمریزاد
    جایی دیگر شعرتان را بخوانم
    چند نکته میکارم و کنکاش میکنیم
    💐

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا