🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 حکایت

(ثبت: 1430) اردیبهشت 20, 1395 

روایت کنند :

چند ده کودک را

یه هو یه جا ربودندی

ربایندگان حَبِّ جیم خوردندی

سوزن شدندی به انبار ِ کاه

هر از گاهی هم

که آشکار شدندی

چون نوشدارو خوردندی

تیر بر ایشان کارگر نیوفتادی.

 

پس آشیل را

به سُخره همی گرفتندی

که وی را پاشنه در خطر

اما ایشان در امن و امان .

 

چنین آورده اند که :

رادار گریز بودندی

ماهواره کور کُن

هرکجا رفتندی

فلفل از پی همی پاشیدند

دفع ِ “هاپو” ها را

هم از این رو

هیچ تنابتده ای

ردِّ ایشان را

گرفتن نتوانستی .

 

و چنین بود که :

چند ده کودک

به روشن روزی

ربوده شدندی

و مردمان همه انگشت بردهان .

 

ابلیس لُنگ انداخته

کرنش ها می نمود

تکریم ها بر زبان :

“بابا تو دیگه چی هستی ” .

* اندر حکایت کودکان آفریقا

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (4):