🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
خشم داس ها
با خونِ دل نفس زده ام در هراس ها.
با آبرو کنم به زمان التماس ها.
پرتم ز مرحله، اگر از روی سادگی.
افتاده ام زِ چشمِ همه بی حواس ها.
بی غَلُّ وغش کنار همه بودم و مرا.
کردند عیب ظاهر و باطن قناس ها.
با من حدیث سبز رفاقت نموده اند.
یاران، به رنگ ریزِ خُمِ اسکناس ها.
شد عقل و روح و پیکر و قلبم بدون حِرز.
دائم به دست معتمدین اختلاس ها.
گم گشته در شلوغیِ شهرم تمام عمر.
برده مرا زِ یاد، نمک ناشناس ها.
یا کرده کبکِ دل، سرِ خود در میان برف.
یا کرده قطعِ رابطه با من تماس ها.
در اوجِ بی پناهیِ من هم قسم شدند.
خصمانه باز علیه دلم ناسپاس ها.
دروازهِ غارِ گُل به خودی گشته سینه ام.
خنجر زِ پشت خورده ی تکفیرِ پاس ها.
در اولِ بهار که سر سبز و نارِسم.
کردند قصد چیدنِ من خشمِ داس ها.
خیاطِ فالگوش که سوزن به نخ کشید.
دربابِ دکمه، حرف مرا با لباس ها.
پیراهنی زِ شایعه بر من برید و دوخت.
یک تا چهل کلاغ شد از اقتباس ها.
از منطقی که فلسفه باف است دل خُورم.
خالی نموده پشت مرا در کلاس ها.
کوهم که پشت حرف خودم ایستاده ام.
آیینه در مواجهه با انعکاس ها.
حرفم حق است گر چه به جایی نمی رسد.
در حق کشیِ سفسطه ی بی اساس ها.
از بی گناه بودنِ من با خبر شدند.
در باغ خالی از سَکَنهِ اشکِ یاس ها.
در من ز هولِ سایه، ندارد به چهره رنگ.
در قحطِ اعتماد، حنایِ روناس ها.
مستی نکرده با همه رو راست بوده ام.
سرکوفت خورده ام همه جا از قیاس ها.
با غصه است خانه یکی آهِ سینه ام.
پا خورده ام ز موجِ بلا چون پلاس ها.
همواره شد گواهیِ بر بد بیاری ام.
بر تخته نردِ صفحه ی تقدیر، تاس ها.
از تلخیِ زمان شده حتی به کام من.
بی رگ شبیه سیب زمینی مَلاس ها.
اُمّید از سیاهیِ شب نور می تَند.
تنها خداست دل خوشیِ آس و پاس ها.
در من کمی هنوز نفس می کشد امید.
مست از هوای تازه کنیدم تراس ها.
باید دوباره شکل بگیرد به جنگِ غم.
در سینه ام شبیه فلسطین، حماس ها.
رسول رشیدی راد(مجتبی) 1398/06/10
نکته: مَلاس شیره ای سیاه رنگ و شیرین است که از نیشکر و چغندر قند
به منظور تهیه قند و شکر تهیه می شود
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (3):
اردیبهشت 17, 1399
سلام
ممنون ازتوجه بی دریغتان به همه
سپاس… 💐در پناه خدا
پاسخ
اردیبهشت 18, 1399
سلام و درود
دستمریزاد
🌺🌺🌸🌺🌺
پاسخ
اردیبهشت 18, 1399
زیبای خوبی خواندم
درودتان باد
پاسخ
بستن فرم