🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 خط کش …

(ثبت: 375) آذر 26, 1394 
خط کش …

ای …. پرده دار شوکت و نامـوس ها ! بکوش

تا… راز ،  بر مـلا ، نکنم  ؛ پـرده ام ، بپوش

مَردم ، درون پیــــلـه ء چشم ، آرمیده ؛ خوش

پروانه ، پرورد ؛ شـب رؤیایی اش ، خمـوش

سادن! رهاکن ؛ این من واین مردمم ، به خود

«حـق ناپلئـونی است؛ سـر نیـزه ی جیـوش!»

ای سایه ء سیه ! که ؟ پدرخوانده ،خوانده ات

چون ینگه ها نشسته به فالی ؛ ز در به گوش

قدری زپرده ، گوشه دهی ؛ عشوه می خـرم

اکــران کنان ؛ نمایش صامـت ترین خروش

کم ، ساز ؛ سازه های دموکراسی، از دمـاء

افغان سیانس شد؛ خدمات ات پس از فروش

شبکورشد؛ زبسکه، بلی، گفت وروی چشم!

تعلیـم ضربتیِّ دو. لـت ، کر کند ؛ دو گوش

خواهی که لـذتی نبرم ؛ هیـچ وهیـچ وهیـچ

تکراری اخته کن؛ نه همانم؛ که بود؛ دوش

درمـاز پیـچ پـیـچ دو صـد تـوُ ، بپیـچـی ام

تا، گربه ام هوس نکنـد؛ صید تـوله موش !

نـیـزارم  ار، در آتـش بـیـــزاری ، افکـنـی

تحریمِ نی ، حلاوت می ، کی! کند  تُروش

حاجب مجـاب نیست ؛ حجازم ، دهد جـواز

ترسیده چشم اوست ؛ ز حجّـاج  بِن وحوش

یک لحظه، می نشان ؛ به نگاهم، قـداستش

تا،سجده ، با خشوع کنم ؛ بی قـر و قروش

چون پـردگی، نشستـه ؛طهـورم به ساختـار

سـرچشـمه ء نشاط، شوم ؛ گاهیِ ام! بنوش

من،فهم نفع خویش، نه ام ؟ ای…سفیه من !

دیگ اجاقمان، زده سـوپاپ ؟! روی جـوش

زادی، به کومـه نیست؛ زما زاد برج وکاخ

پـاک ؛ و سـپید تر ؛ ز دل دانـیــــال شـوش

ا رزن، اگر نمی شـود ارزان ؛ نیرزد ش ؟

گنجشک مخلبی، که بجیکد ! به میرقـوش ؟

صد بارگفـتـه ام ؛ نشنیـدی ؛ دم تـو گرم… !

این بار هم بیا ؛ مشنو ؛ می گـذار ؛[روش]

با چنـد تـوپ و تیـر و تشر، جـا، نمی زنـد

گوش پُـرم ، به گستـره ء سـفره ء سـروش

حشمت ببیـن ! که خازن خـونابـه ام ؛ ولی

آلوده ، نان، نمی کنم ؛ و لوده تن ، به لوش

اهل چـَرا ، نی ام؛ بغلـط، شهره ام؛ به شهر

هـیزی و تَـوسـنی کنـد ؛ اسـتـرون چمـوش

گنـجی  خریده ام ؛ که به کنـجی ، خزیده ام

خورشیدرخ  برهنه، درآغوش، بی روتوش

خاور،«میانه » رفت؛به کار ِ«یوان» زنفت

کم کارتر ، نبـوده ؛ اوباما ، چوگاز و بوش

نـانــم ، گـرفتـه ای ؛ و روانـم ، خـریده ای 

از شیر شرق شـام شبت را ، به نوش نوش..

دست تطاول ، ازچه ؟ درازی !به سوی دین

با شـیرنر، چه حاجت ت ! آلا ت شـیردوش

بـازارگان ، مظنـه ، ز نـوداد ؛ و بـَرده باز-

داعش،شدست ؛ داعی – وتو ، آدمی فروش

شمعک،به پیش شعلهء خورشید، کم برید !

سمعک، غنی نمی کند ؛ اُستاش حق نیوش

کو شاعـری ؟ رقـم زنـد از نـو؛ کهـن قـلم

اسفـنـدیار ملـک سخـن ، پـادشــــاه یـوش…