🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 دخترِ بلوچ

(ثبت: 212667) مرداد 10, 1398 

زمانی که چارقد زیبایش را می‏ بندد.
دخترِ بلوچ.
روی سنگفرش ارغوانی، آشنا می‏ خندد.
هر کلمه‏ اش، معجون گل سرخی است.
با پیراهن و دستاری نارنجی.
همچون کودکی، ناغافل در باد،
با رقصِ مقدسِ مردمان دیارش می‌روید.
مهاجر خوب می ‏فهمد لجبازی باد را در لالایی گهواره‏ ای که پُرعشق می‏ جنبد.
مهاجر می‌داند هیاهوی تند باد را،
وقتی کوچ، تنها شعر سروده‌اش می‌ باشد.
قلبش، قطب گرمی از خلوت خورشید است.
و آسمانِ لاجوردی چشمانش، نشانه‌ای از گرمای لطیف زندگی.
به کدامین آبادی خواهد رسید؟
صدای مغشوشِ رقصِ ناموزونِ این عابر تنها،
در انتظارِ سبزِ باد،
وقتی کوچ، تنها شعرِ سروده شده‏ اش می‌ باشد.
تلخ و به آوازی غمگنانه.

معصومه محمدی سیف، 5 مرداد 1398

 

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (3):

نظرها
  1. امیر جلالی

    مرداد 10, 1398

    این اثر ، حقیقتا عالی بود.
    استخوان بندی بسیار محکمی داشت.
    بهم پیوستگی خطوط عالی بود
    آهنگ درونی آن خواننده را جذب می کرد .

    همچون کودکی، ناغافل در باد،
    با رقصِ مقدسِ مردمان دیارش می‌روید.

    وقتی کوچ، تنها شعرِ سروده شده‏ اش می‌ باشد.
    تلخ و به آوازی غمگنانه.

    این اثر جدای از داستانش ، که خیلی قابل بحث بود. از لحاظ اجرای روی کاغذ خیلی خیلی ماهرانه بود .
    بهره بردم و درود بر شما

  2. رضا زمانیان قوژدی

    مرداد 10, 1398

    ضمن عرض سلام آ خیر مقدم به شما بانویدهنرمند.جز تحسین هیچ نمی توانم گفت.
    آفرین

  3. طارق خراسانی

    مرداد 10, 1398

    سلام و درود

    اثری با شکوه را از شما خواندم

    در پناه خدا 🌿👏👏👏👏👏🌿

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا