دلتنگم

سلام و درود بر جناب دکتر مهدی پور گرانقدر

بی تو ای دوست که هرگز نتوان زیست که من
تا توهستی ببرم لذت از این زیستنم

سپاس از مهر حضورتان

در پناه خدا🌿🙏🌹🌿

سلام و درود بر دکتر مدهوش نازنینم

سپاس از مهر حضور آن عزیز

در پناه خدا 🌿🙏🌹🌿

سلام و درود بر دُختِ ‌شاعرم
یار همیشه همراه

تا بهاران،
نفسی راه نمانده
باید
سخن از عشق بگویم.
همه
سپاس از مهر حضورتان

در پناه خدا🌿🙏🌹🌿

سلام هزاران درود بر استاد گرانمهرم
جناب دکتر عباس خوش عمل کاشانی

سپاس از مهر نگاهتان

در پناه خدا 🌿🙏🌹🌿

سلام و درود بر عزیز جان

سپاس از مهر حضورتان

در پناه خدا 🌿🙏🌹🌿

سلام و درود

سپاس از حضور پر مهرتان

در پناه خدا 🌿🌹❤️🌿

سلام نسرین عزیزحضرت مولانا این حکیم و طبیب بزرگ عشق فرموده اند:
عشق هایی کز پی رنگی بود
عشق نبود عاقبت ننگی بود
عشق واقعی در دوری ست و نرسیدن
زیبایی داستان لیلی و مجنون به نرسیدن آن دو معشوق، به یکدیگر است.
البته انتظار در تعریف شما دو معنا می دهد یکی انتظار کاری را داشتن و دیگری در انتظار دیدن محبوب بسر بردن.
انتظاری که در آن وصل نباشد انتظار زیبا و پرباری ست.
سپاس از مهر حضورتان
در پناه خدا 🌿🙏🌹🌿

سلام و درود بر امیر عشق

سپاس از مهر حضورتان

در پناه خدا 🌿🙏🌹🌿

سلام دخترم
مینای عزیزم
درد دلهایت را گوش کرده ام و می دانم درد دل های بابا را گوش می کنی.
نمی توانم برایت بگویم چه شد که رفتم خلخال و مقداری زمین کشاورزی خریدم، فقط تا این حد می توانم بگویم اجبار بود و می خواستم بقیه عمرم را در طبیعت طی کنم.
خودم را سخت تنها می دیدم، بعد از کشت زمین و انجام کود دهی عازم شمال شدم که حدود ساعت 6 بعداز ظهر 14 آبان در حین رانندگی در هوای مه آلود به پرتگاهی افتادم در چند صدم ثانیه در اثر ضربه فرمان ماشین به قفسه سینه ام نفسم قطع شد و در آن چند ثانیه اشهد خود را گفتم همینکه آن به پایان رسید معحزه آسا مسیر تنفسم باز شد، حالا با دست و سر شکسته و قفسه سینه بشدت آسیب دیده خود را در اتومبیل اسیر می دیدم و خونریری از سرم بسیار شدید بود و هیچ کس نمی توانست اتومبیل را ببیند در این شرایط هولناک فقط به یک چیزفکر می کردم که محصول من در این دنیا چه بوده است؟
تدریس؟ مزدی بابت آن دریافت کرده بودم حال هرچند اندک، جبهه دفاع از سرزمینم بود، تنها چیزی که دلم را در آن لحظات شاد کرد عشق بود، عشق به مردم، به خدا، به سرودن و… چیزهایی که فقط خدا می داند و تا ابد درباره آن ها چیزی نخواهم گفت.
عشق، دوست داشتن و یا علاقه به چیزی نیست، عشق را اصلا نمی شود تعریف کرد و تا به امروز هم هیچ کس نتوانسته عشق را معنا کند.
آن ‌شب وقتی خودم را معجزه آسا از درون قفس اتومبیل نجات داده و به جاده رساندم هر کس مرا غرق خون می دید از ترس بسرعت دور می شد.
آن شب اتفاق بزرگی رخ داد و کسی در مقابل من ایستاد که تمام وجودش عشق بود، اصولا شب هنگام و آن هم فردی مجروح را کمتر کسی کمک می کند چون دردسر های قضایی دارد ولی او بی خیال تمام دردسرها عاشقانه به یاری من شتافت آنجا بود که خودم را در مقابل او بسیار ناچیز دیدم، او مرا به بیمارستان برد، پلیس را به محل حادثه آورد و تمام کارهای مربوط به بیمه ام را در مدتی که در بیمارستان بودم انجام داد.
این شعر مولانا را واقعا می توانستم قبول کنم؟ :
دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر
کز دیو دد ملولم و انسانم آرزوست
گفتند یافت می‌نشود جسته‌ایم ما
گفت آن که یافت می‌نشود آنم آرزوست
در بیابان انسانی را خدا در مقابل من قرار داد تا معنی واقعی عشق را بصورت مجسم ببینم.
این ها را گفتم تا این نکته را بگویم
دخترم من طارقی دیگرم
تسلیم اراده ی الهی هستم
خدا از زبان عزیزی گفت عاشقانه بسرایم و سرودم
سپاس از مهر نگاهت
در پناه خدا
🌿🙏🌹🌿

سلام و درود بر عزیز جام

سپاس از مهر حضورت

در پناه خدا 🌿🙏🌹🌿

سلام و درود

سپاس از حضور همیشه گرمتان

در پناه خدا 🌿🙏🌹🌿

سلام. سیاوش عزیزم.
سپاس از اینکه به سلامتی ام فکر می کنید
شکر خدا نسبت به یک ماه پیش خیلی بهترم
شکستگی دستم با عمل جراحی بهبود یافته و تنها درد مانده در قفسه سینه و پشتم می باشد که انشاءالله آرام آرام دردها الیتام خواهند یافت.
در پناه خدا 🌿❤️🙏🌹🌿

سلام و درود

سپاس از مهر نگاه و دعای خیرتان

در پناه خدا 🌿🙏🌹🌿

سلام ماه بابا

سپاس از مهر حضورتان

در پناه خدا 🌿🙏👏🌹🌿