🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
دل شــده دیــوانه ی چشـــم غزلخوان تو
جـام بـه وجـد آمـد از باده ی چشمان تو
خُم چـه بـه جــوش آمــده از نفس گرم تو
دسـتِ خــدا سـایه بر؛ درگــه و ایوان تو
کیست به تفسیر این،در برِ خورشیدِ دین
دیـده ی گـریان مـن، وان لب خندان تو؟
غم که به هایی و هو،آمد و دل خون از او
می خورد آخر شکست سخت به میدان تو
آب بپاشان بـه راه، نیست که دل جای آه
هست که خورشید و ماه،در خَمِ چوگان تو
سـر بـه اطاعت نَهَد، جـن و مَلَک بَر رَهَت
پــرده نشـــینا، شود، چــرخ به فـرمان تو
شامِ به خون غوطه ور، دیـو چه دارد خبر
می بَـرَدت غـــم ز بَر … ، یـارِ خراسـان تو
هلـه هلـه کن طارقا، گـاهِ ظفـر می رسد
رَشک جهـان می شـود ، کشور ایرانِ تو
23 تیر 1391
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (13):