🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 راه شیطان

(ثبت: 229211) تیر 22, 1399 

« راه شيطان »

تاريكتر از تاريك ، راه بدِ شيطان شد
پهناي دوصد مترش ، باريك چو قيطان شد
شيطان چه رهي دارد ، کج راهی و گمراهي
شيطان كه خودش گم شد، كي رهبر انسان شد
اين سلسله ي آدم ، گمراه زِ شيطانند
در سلسله ي آدم ، او سلسله جنبان شد
فرياد از آدمهـا ، رفتنـد به همراهـش
از سلسله آدمها ، شيطان چه فراوان شد
بـر آدم اول بود ، شيطان چه خطر آورد
از روز ازل شيطان ، غارتگـر ايمـان شد
در باغ جنان آدم ، تا خورد فریب از او
از باغ بـرون آمد ، آواره ی دوران شد
در باغ جهان هـر جا ، شیطان قدمـی بنهاد
آن باغ جهنم شد ، کی باغ گلستان شد
در خانه و منزلهـا ، هـر جا كه بـشد رفتن
در خانه اگر نـا شد ، بـر سوي بيابان شد
اي واي خداوندا ، ما چاره نـمي داريم
چاره گري دنيـا ، از آدم شيطان شد
يك لهو و لعب هـر سو ، پيدا بـشد از فردي
صد فرد جوان ما ، آن سو به شتابان شد
هر فرد خدا ترسـی، تا حکم خدا را گفت
از ترس شیاطینهـا ، آن سـر به بیابان شد
صد داد از آن دوران ، وز دور شیاطینان
کار غلط شیطان ، بسیار نمایان شد
كار غلط شيطان ، آباد كجا را كرد
در خانه ي هركس بود، آن خانه كه ويران شد
شيطان زِ كجا بودس ، آن از چه طرف آمد
آویخت به جان ما ، وان دست به گريبان شد
آیا چه سیاست بود ، خلاق به شيطان داد
از چشم بنـی آدم ، غایب شد و پنهان شد
یارب نـتوان جویـم ، آن بُعد صراط تو
هـر فرد خدا جویی ، در بُعد تو حیران1 شد
هـر فرد رهت نـشناخت ، در راه فروماند
گر همره شیطان رفت ، آن مشکلش آسان شد
هـر کار نکویـی را گـر آدم نیکو کرد
از نوکـر شیطانها ، معناش که پنهان شد
شيطان صفتـی یاران ، امـروز عزیـز آمد
در چشم شياطینان، چون یوسف(ع) کنعان شد
هرکس چوشیاطین نیست، جایش بَرِمردم نیست
از زجر2 همین مردم، جایش به بیابان شد
یارب تو سبب سازی ، راه و سببـی بنما
شيطان بَـرِ گمراهان، در خواندن قرآن شد
آدم به کجا جوید ، آن امـر خداوندش
هـر گمره ولگردی ، بر خلق سخنران شد
ویرانه کجا جویم ، این مُلک که آباد است
آباد تجمل شد ، دین تو که ویران شد
این جمله که من گفتم، کردار همین خلق است
در جمله ی این خلقت ، آن کو که مسلمان شد
در همرهی خلقت ، صد راه شياطین هست
راه تو خدایا کو ، حقگو که پشیمان شد
سیمرغ نـمی افتد ، در دام شياطین هـا
هر کس که به دام افتد، آن خر زیر پالان3 شد
فرياد خداوندا ، زينهاس دلـم خون شد
اين وسوسه ي شيطان ، در آدم و انسان شد
دستمال مبنديدس ، هر سَر كه ندارد درد
دستمال زِ شيطان بود ، سر درد نمايان شد
یارب حسن از راهت ، اینجا که فروماند
آن راه شياطین را ، گر خواست که آسان شد

٭٭٭
1- سرگشته- فرومانده 2- آزار و اذيت 3- زين الاغ و استر
حسن مصطفایی دهنوی

 

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):

کاربرانی که این شعر را خوانده اند (3):

نظرها
  1. امیر جلالی

    تیر 22, 1399

    آدم به کجا جوید ، آن امـر خداوندش
    هـر گمره ولگردی ، بر خلق سخنران شد
    بی نهایت زیبا و و آموزنده …
    بهره بردم فراوان و درود بر شما

  2. طارق خراسانی

    تیر 22, 1399

    سلان و درود

    اشعار شما شگرف و خواندنی ست

    در پناه خدا 🌿👏👏👏👏👏🌿

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا