🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 رفتن!

(ثبت: 256611) اسفند 5, 1401 
رفتن!

تو را بیاد میآورم
با خرمنی از موهایت
که به سان گندم زاری در فصل برداشت
در باد پاییزی میرقصد

تو را بیاد میآورم
با رنگی چشمانت
که همچون برگهای تازه رُسته درختان
در بهاری دلپذیر
دل و دین آدمی را می برد

تو را بیاد میآورم
با چهره ای زیبا
که به سان ماه
در یک شب کوتاه تابستان
بر تاریکی وجود آدم می تابد

تو را بیاد میآورم
با دستانی گرم
که مانند حرارت ذغال گداخته
زیر کرسی مادر بزرگ
مطبوع و دلچسب است

تو را بیاد میآورم
با شیرینی لبخندت
که به سان میوه های رسیده و آبدار
روی شاخه های بلند
عابران مشتاق را وسوسه میکند

تو را بیاد میآورم
با وزش حرفهایت
که چون نسیمی خنک
در یک عصر گرم
لذت وصف ناشدنی دارد

اما
در هیاهوی بی وقفه زمان
و در غبار روز و شبهای بی رحم
که همچون انبوه مرغان مهاجر
از آسمان نیمه ابری یک شهر
به آرامی و ممتد میگذرند؛
رفتنت را
و محو شدنت را
بیاد نمیآورم….

ماجد
1401-12-04

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (1):

نظرها
  1. کولی خانه‌ بدوش یادت نه فراموش
    قطارِ خرمن خرمن مویت
    وقتی لختی می‌گذرد از کوپهٔ چشم
    داس بر می‌دارد عشق
    می‌کند با بافه‌های خیالم گمانه‌زنی!

  2. مهدی سیدحسینی

    اسفند 9, 1401

    درود جناب مصطفوی
    بهره بردم
    با آرزوی سلامتی و توفیق الهی در پناه حضرت 🌹🌹

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا