🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
“زندانِ تقدیر”
اطرافِ من کم کم زمان تغییر میکرد
یک روزِ من بی شک جوان را پیر میکرد
تک قُرصِ خاموشی که نقشی در دلش نیست
ماهی که مدت ها پلنگش دیر میکرد
شمعِ امیدم کوچک و شبهای من را
دلگیر تر دلگیر تر دلگیر میکرد
دنیا مفسر گشته بود و دل کتابی
هر واژه اش را دَم به دَم تفسیر میکرد
شد آنچه شد هربار، این زندانِ تقدیر
آزادیَم را تا ابد زنجیر میکرد
گرگی درون گله!!! دریای طمع بود
یک قطره اش کلِ جهان را سیر میکرد
ف. م حسنی
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (3):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (10):
خرداد 30, 1399
ماهی که مدتها پلنگش دیر می کرد 👌👌🌺🌺
خرداد 30, 1399
درود بر شما
🌺
خرداد 30, 1399
گرگی درون گله!!! دریای طمع بود
یک قطره اش کلِ جهان را سیر میکرد
ف. م حسنی
بسیار عالی سرودی عزیزم👏👏👏💐
خرداد 30, 1399
خیلی ممنون مینا جان
🌺🌺🌺🌺😊
خرداد 31, 1399
سلام و درود برشما
بسیار سپاسگزارم ک شعرهای من رو دنبال میکنید
🌺
تیر 5, 1399
خواهش میکنم🌺🌺
اشعارتون زیباست و با خواندنشون کمال لذت رو میبرم
تیر 1, 1399
👌
تیر 1, 1399
سپاس