🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
دستهای نحیف یک رویا
پنجه ای بر دلم زد و رد شد
ردّ انگشتهای بغضی خیس
توی آغوش پنجره مد شد
عصر یک روز زرد پاییزی
پا نهادی به ساحت شعرم
شاعری اتفاق خوبی بود
تکیه کردی به قامت شعرم
چهره ات محو و اندکی مخدوش
مثل گنجینه ای که مدفون است
فرم موهای لخت و بی روحت
عین بیدی همیشه مجنون است
توی ذهنت مرا مجسم کن
گرگ پیری خزیده در غارش
خیره بر پیکر شبی تاریک
مثل کرمی تنیده در تارش
آخرین جرعه خودم هستم
میفشارم درون خود خود را
میکشانم به مسلخ شعرم
دردهای تکیده را شب ها
زندگی شوخی قشنگی بود
اولش رقص آرزوهایم
عاشقی پا به پای پاییز و
انتهایش سپید موهایم
سمانه تیموریان
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (6):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (9):