🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
« ﺷﺎﻋﺮ »
ﺷﺎﻋﺮ ﻏﺮﻭﺏ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻤﺎﺷﺎ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ
ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺳﺎﺩﮔﯽ ﺧﻮﯾﺶ ﺧﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ
ﺑﺎ ﻫﺮ ﺗﮑﺎﻥ ﺻﻨﺪﻟﯿﺶ ، ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ ﺩﻭﺭ
ﺑﺮ ﺳﻄﺢ ﺫﻫﻨﯿﺘﺶ ﻧﻘﺶ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ
ﺭﻭﺯﯼ ﻟﮕﺪ ﺯﺩﻧﺪ ﻭ ﻏﺮﻭﺭ ﭘﺪﺭ ﺷﮑﺴﺖ
ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻟﮕﺪ ﺩﻝ ﺍﻭ ﻫﻢ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ
ﻣﺎﺩﺭ ﮐﻪ ﭼﯿﻨﯽ ﺑﻨﺪ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻧﯿﺰ
ﻫﺮ ﺗﮑﻪ ﺍﺵ ﺑﻪ ﺩﻟﯿﻠﯽ ﮔﺴﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ
ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﻫﻢ ﮐﻪ ﻧﺪﺍﻧﺴﺖ ﮐﺪﺍﻡ ﺭﻭﺯ
ﺣﺴﯽ ﺷﺒﯿﻪ ﻋﺸﻖ ، ﺑﻪ ﺭﮔﻬﺎﺵ ﺟﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ
ﭘﺎﺳﺦ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﺮﺳﺶ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺍﺵ ﻧﺪﺍﺷﺖ :
ﺍﺯ ﻣﺎﻧﻌﯽ ﺑﻨﺎﻡ ﺑﻠﻮﻍ ﺍﻭ ﻧﺮﺳﺘﻪ ﺑﻮﺩ
ﭘﯿﺮﯼ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ
ﭘﺎﯾﯿﺰ ﺳﺮ ﺯﺩﻩ ﺑﻪ ﺿﯿﺎﻓﺖ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ !.
( ﻓﺎﻧﻮﺱ -ﺩﯼ ۸۹ –
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (6):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (11):
تیر 10, 1399
🌹🌹🌹🌹🌹
پاسخ
تیر 10, 1399
روان و سلیس و صمیمی
👏👏👏
👌👌👌
پاسخ
تیر 11, 1399
درود بیکران و لب مریزاد جناب سیاوشی عزیز
ﭘﯿﺮﯼ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ
ﭘﺎﯾﯿﺰ ﺳﺮ ﺯﺩﻩ , ﺑﻪ ﺿﯿﺎﻓﺖ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ !.
انتخاب ردیف و قافیه و تصاویری که در همه ی ابیات ارائه داده اید و ارتباط طولی اثر بسیار قابل توجه و ستودنی بود . شاعری که روی صندلی نشسته است و غروب را تماشا می کند و ذهنیتش را دارد واکاوی می کند .👏👏👏👌🌺
در بعضی جاها نیاز به گذاشتن کاما دارد تا خوانش آن بهتر صورت بگیرد .
انتخاب وزن با توجه به سکانس های تصویری که شاعر دارد ارائه میدهد هم عالی بود.
وزن / مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن
یکی از وزن های بسیار مورد علاقه ی من
برخی مصراع ها , یه کوچولو نیاز به بازنگری دارن تا اختلالات ریتمی اونها رفع بشه , که با کمی تامل در چیدمان اون مصراع ها , این اختلالات با تعدیل و تغییر و حذف و جابجایی قابل رفع شدن هستند . حیف است این غزل ناب را , به حال خودش رها کرد . باز هم لب مریزاد و دم شما گرم
🌹🌺👏👌
پاسخ
تیر 11, 1399
ﻣﺎﺩﺭ ﮐﻪ ﭼﯿﻨﯽ ﺑﻨﺪ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻧﯿﺰ
ﻫﺮ ﺗﮑﻪ ﺍﺵ ﺑﻪ ﺩﻟﯿﻠﯽ ﮔﺴﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ
بسیار عالی👌👌👌🌻🌻🌻
پاسخ
تیر 11, 1399
درود مانا باشید🌹🌹
پاسخ
بستن فرم