کاش میشد، یکنفر هم عشق را درمان کند
هر دل “داش آکلی” را، عاشق “مرجان” کند
تا قرق کردند شهرم را،،، عبور سایه ها
“قیصری” باید بیارد، همدل “فرمان” کند
عطر و بویش، نحسی هر سالمان را بشکند
هر زمین تشنه ای را، سیرش از باران کند
هیچ چوپانی، دروغ گلّهی خود را نگفت
جمله ترفندست، تا هر غارتی را، خان کند
تا که همدستان دزدان،کدخدا و خان شده
یک نفر باید نگهبانی از این دربان کند
آبرویی را بیارد،،،،،، شاه قزاقی دگر
جای این بیاعتباری، بر تن ایران کند
بوی نفرت از دل این خاک، دنیا را گرفت
کاش عطر افتخاری را، به این بیجان کند
بشکند آشوب این دلشورهی نامرد را
اعتقادی را از هر افتادگی، ایمان کند
آی شاعر! دلخوش از ابیات موزونت نباش
یک نفر، ای کاش جای شعر، فکر نان کند
آبان 10, 1398
سلام و درودها
استاد رشنو ارجمند
عشق آن لحظه عریان ، که ترک اولی شد …
دلنمیراد
تقدیمی : 🌺
بشنوی گویم حکایت روزگار
یاد آن پروانه ای کن آشکار
از درون شمعی عبوری جان من
روح را، احیا ، که جسمی را نثار
ولی اله بایبوردی
10 / 08 / 1398
🌸🌸🌺🌷🌺🌸🌸
پاسخ
آبان 10, 1398
درود بر شما
جناب رشنو نازنین
…
بهار
نغمه برگ است
روی شاخ امید
جوانه می زند آخر
حقیقت است
بهار
🌺🌸🌺🌸🌺🌸
پاسخ
آبان 10, 1398
درودها استاد
تصویر زیبایی بود
مانا باشید بزرگوار 💐💐
پاسخ
آبان 11, 1398
سلام
درود و خسته نباشی مرد فعال ادب و شعر
تقدیم بزرگتون
کاش میشد، یکنفر هم عشق را درمان کند
هر دل “داش آکلی” را، عاشق “مرجان” کند
تا قرق کردند شهرم را،،، عبور سایه ها
“قیصری” باید بیارد، همدل “فرمان” کند
عطر و بویش، نحسی هر سالمان را بشکند
هر زمین تشنه ای را، سیرش از باران کند
هیچ چوپانی، دروغ گلّهی خود را نگفت
جمله ترفندست، تا هر غارتی را، خان کند
تا که همدستان دزدان،کدخدا و خان شده
یک نفر باید نگهبانی از این دربان کند
آبرویی را بیارد،،،،،، شاه قزاقی دگر
جای این بیاعتباری، بر تن ایران کند
بوی نفرت از دل این خاک، دنیا را گرفت
کاش عطر افتخاری را، به این بیجان کند
بشکند آشوب این دلشورهی نامرد را
اعتقادی را از هر افتادگی، ایمان کند
آی شاعر! دلخوش از ابیات موزونت نباش
یک نفر، ای کاش جای شعر، فکر نان کند
✍️علی سلطانی نژاد
پاسخ
آبان 11, 1398
من تا ابد از تو مینویسم،، بگذار به شعر من بخندند
بگذار هزار اَنگ مستی، بر شاعر چشم تو ببندند
اینان همه سرخوشان دهرند،سرمست بیک پیاله زهرند
از حال دلی خبر ندارند، با قافیههای عشق، قهرند
هر شب من و این اتاق کاری، با خاطرههای انتحاری
بر دفتر دل فقط سرودیم، عمری همه شعر بیقراری
هر کاغذ شعر نم کشیده، جز شکوه، به هر شبم ندیده
آن کوه غرور قبلازاین عشق، حالا شده این نفسبریده
امّا به خدا نمیگذارم،،، بر غیر تو، دل نمیسپارم
باید به که خوش کنم دلم را،وقتیکه تویی فقط قرارم
عادت شده برهمین طریقم،جان سوختهدرهمینطریقم
تجویز
مکن
شریعتم
را،،،!!
من
عابد
معبد
رفیقم !!!!!
مــــن عـابــــد مــعــبـــــــد ࢪفــــیـــــــــــــــقم
پاسخ
آبان 11, 1398
عشقی به آسمان قد کشیده ، با تنی کبود … عریانی را ننگی نیست …
بهار آمده از همه می گذرم… می بخشم…
اثری زیبا بود و قابل احترام نیز… درود بر شما
پاسخ
آبان 13, 1398
بهار
سهم طولانی عریانی عشق بود…
بسیار زیبا و که با خواندنش تصویری خوش در ذهن نقش میبندد
درودهااستاد گرامیم
روزهایتان پر از نور امید و پر از لبخند🌺
پاسخ
بستن فرم