🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 پویش

(ثبت: 217219) آبان 10, 1398 
پویش

بهار
سهم طولانی عریانی عشق بود
جامه ای سبز
روییده
بر هرچه تن زخم کبود درخت
و
من ” آن ” بودم که می شدم…

 

 

 

نظرها
  1. ولی اله بایبوردی

    آبان 10, 1398

    سلام و درودها

    استاد رشنو ارجمند

    عشق آن لحظه عریان ، که ترک اولی شد …

    دلنمیراد

    تقدیمی : 🌺

    بشنوی گویم حکایت روزگار
    یاد آن پروانه ای کن آشکار

    از درون شمعی عبوری جان من
    روح را، احیا ، که جسمی را نثار

    ولی اله بایبوردی

    10 / 08 / 1398

    🌸🌸🌺🌷🌺🌸🌸

  2. علی معصومی

    آبان 10, 1398

    درود بر شما
    جناب رشنو نازنین

    بهار
    نغمه برگ است
    روی شاخ امید
    جوانه می زند آخر
    حقیقت است
    بهار
    🌺🌸🌺🌸🌺🌸

  3. مينا امينی

    آبان 10, 1398

    درودها استاد
    تصویر زیبایی بود
    مانا باشید بزرگوار 💐💐

  4. علی سلطانی‌نژاد

    آبان 11, 1398

    سلام

    درود و خسته نباشی مرد فعال ادب و شعر

    تقدیم بزرگتون

    کاش می‌شد، یک‌نفر هم عشق‌ را درمان کند
    هر دل “داش آکلی” را، عاشق “مرجان” کند
    تا قرق کردند شهرم را،،، عبور سایه ها
    “قیصری” باید بیارد، همدل “فرمان” کند
    عطر و بویش، نحسی هر سالمان را بشکند
    هر زمین تشنه ای را، سیرش از باران کند
    هیچ چوپانی، دروغ گلّه‌ی خود را نگفت
    جمله ترفندست، تا هر غارتی را، خان کند
    تا که همدستان دزدان،کدخدا و خان شده
    یک‌ نفر باید نگهبانی از این دربان کند
    آبرویی را بیارد،،،،،، شاه قزاقی دگر
    جای این بی‌اعتباری، بر تن ایران کند
    بوی نفرت از دل این خاک، دنیا را گرفت
    کاش عطر افتخاری را، به این بی‌جان کند
    بشکند آشوب این دلشوره‌ی نامرد را
    اعتقادی را از هر افتادگی، ایمان کند
    آی شاعر! دلخوش از ابیات موزونت نباش
    یک نفر، ای کاش جای شعر، فکر نان کند

    ✍️علی سلطانی نژاد

  5. علی سلطانی‌نژاد

    آبان 11, 1398

    من  تا ابد از تو می‌نویسم،، بگذار به‌ شعر من بخندند

    بگذار هزار  اَنگ  مستی، بر شاعر چشم  تو  ببندند

    اینان همه‌‌ سرخوشان دهرند،سرمست بیک پیاله زهرند

    از حال دلی خبر ندارند، با قافیه‌های عشق، قهرند

    هر شب من و این اتاق کاری، با خاطره‌های انتحاری

    بر دفتر دل فقط سرودیم، عمری همه‌ شعر بی‌قراری

    هر کاغذ شعر نم کشیده، جز شکوه، به هر شبم ندیده

    آن کوه غرور قبل‌ازاین عشق، حالا شده این نفس‌بریده

    امّا به خدا نمی‌گذارم،،، بر غیر تو، دل نمی‌سپارم

    باید به که خوش کنم دلم را،وقتی‌که تویی فقط قرارم

    عادت شده‌ برهمین طریقم،جان سوخته‌درهمین‌طریقم

    تجویز

    مکن

    شریعتم

    را،،،!!

    من

    عابد

    معبد

    رفیقم !!!!!

    مــــن عـابــــد مــعــبـــــــد ࢪفــــیـــــــــــــــقم

  6. امیر جلالی

    آبان 11, 1398

    عشقی به آسمان قد کشیده ، با تنی کبود … عریانی را ننگی نیست …
    بهار آمده از همه می گذرم… می بخشم…
    اثری زیبا بود و قابل احترام نیز… درود بر شما

  7. سپیده طالبی

    آبان 13, 1398

    بهار
    سهم طولانی عریانی عشق بود…

    بسیار زیبا و که با خواندنش تصویری خوش در ذهن نقش میبندد

    درودهااستاد گرامیم
    روزهایتان پر از نور امید و پر از لبخند🌺

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا