🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
سر آشتی نداری تو وَ گرنه ما که هستیم
و گره ز کوله باری نه گشوده و نبستیم
به هزار باره با دل نظری به توبه کردیم
و نبسته پیش چشمِ سیهِ تو بر شکستیم
بخدا که تا قیامت زکسی شکایتی نیست
و بزخم هر زبانی دل خویش را نخَستیم
به کدام قبلگاهی که سر از تو بر نتابیم؟
و کجاست دلبریرا که بجز تو میپرستیم
چه بسا که دانه ای را پس دام ها نهادند
و چه دام ها کز آنها پی دانه تو جَستیم
تو بریز غمزه ای را ز دو چشم پر فریبت
و نگاه کن که عمری پیِ کامی از اَلَستیم
غزلی بخوان ز معصومی و عاشقانه برخیز
و نثار آن گلی کن که به عشق او نشستیم
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (7):
تیر 29, 1398
سلام استاد معصومی ارجمند
دستمریزاد
چه بسا که دانه ای را پس دام ها نهادند
زیباست….
🌸🌺🌸🌺🌷🌸🌺🌸🌺
پاسخ
تیر 29, 1398
بسیار زیبا بود این غزل … عاشقانه ای که هم زمینی بود و هم آسمانی … درود بر شما
پاسخ
تیر 29, 1398
… درود بر شما🙏
پاسخ
تیر 29, 1398
سلام بر استاد عزیز و بزرگوار
بسیار زیبا . درودتان باد
در پناه خالق عشق
🍃🌹🌹🌹🌹🌹🌹🍃
پاسخ
تیر 29, 1398
به به
روان و بدآن طنطنه
آفرین
پاسخ
تیر 29, 1398
در پناه خدا🌹🌹🌹
پاسخ
تیر 30, 1398
ما چو باران چشم جاری داشتیم
خود غلط بودآنچه خود پنداشتیم
گفتگوآیین درویشی نبود
ورنه با او ماجراها داشتیم
شیوه چشمش فریب جنگ داشت
ما غلط کردیم و صلح انگاشتیم
عرض سلام ودرود حضور استاد ارزشمند ونازنین جناب معصومی بزرگوار
ماشالله و هزار آفرین تقدیمتان باد
که اشعارفوق العاده زیبایتان برای حقیر عالی و تاثیرگذار هست
آرزوی لحظات خوشی برایتان داریم
مارا از دعای خیر محروم نفرمایید
شاد باشین و آرام ودر جوار حضرت باران
در پناه حق
پاسخ
تیر 30, 1398
سلام و درود
بسیار زیباست
لذت بردم🌹🌹🌹🌹🌹
پاسخ
بستن فرم