🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 عشق ممنوع

(ثبت: 245857) اسفند 10, 1400 

 

مثل چَشمش ساغرِ چشمِ کسی مستم نکرد
آنچه کرده  با  دل من،  زلزله  با  بَم  نکرد

دل   سپردم  بر  خدای   چشم‌های   کافرش
داغِ  پشتِ  دست هایم را کسی مرهَم  نکرد

مانده‌ام چون مَرد، پای عشق خود، آخر چرا؟
او مگر با بی‌وفایی، پشت من را خَم  نکرد؟

در  هوای  عشقِ  ممنوع‌اش  شدم حوّا ولی
این  همه  دلسردی‌اش  آخر مرا  آدم   نکرد

درد هایم را برایش گفتم و خندید و رفت
خسته‌ام از بس‌که درکش کردم و درکم نکرد

سال‌ها در انتظارش  ماندنم  سودی نداشت
هیچ‌کس  از  انتظار   بیخودی   مَنعَم   نکرد

بعد او دیگر دلم شد پایتخت درد ها
دفتر و شعر و قلم هم درد من را کم نکرد

✍ #بهاره_کیانی

 

 

 

 

نظرها
  1. طارق خراسانی

    اسفند 10, 1400

    سلام و درود

    عااالی ست

    عید سعید مبعث مبارک

    در پناه خدا 🌿🌺👏👏👏👏👏👌🌺🌿

  2. فریبا نوری

    اسفند 10, 1400

    بعد او دیگر دلم شد پایتخت درد ها
    دفتر و شعر و قلم هم درد من را کم نکرد

    درود بهاره کیانی عزیز

    🌷🌷🌷🌷

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا