🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 نمیدانم

(ثبت: 245969) اسفند 15, 1400 

 

خیالت، دست برمی‌دارد از جانم؟ نمیدانم
کنارت تا به کی، خوار و پریشانم نمیدانم

تویی که با نگاهت، دین و دنیای مرا بردی
کجایم می‌‌کِشی تا روز پایانم، نمیدانم

چرا بااینکه در حق‌ام همیشه ظلم کردی تو
هنوز این زخم ها را عشق میدانم، نمیدانم

بها دادم به تو، تا پا بگیری در جهان من
چرا در قلب تو این‌ قدر ارزانم، نمیدانم

خدای قلب من هستی و میدانی، ولی اینکه
چه‌ می‌نامی پس‌ ازاین اسم‌‌ و عنوانم، نمیدانم

بهاری خسته از سوزم که با هر درد می‌سازد
برای چه اسیر این زمستانم نمیدانم

جنون عاشقی، پیداست از اشعار من، اما
نمی‌خوانی چرا اشعارِ دیوانم، نمیدانم

اگر رسم دلت تا انتهایش این چنین باشد
چرا باید بمانم روی پیمانم؟ نمیدانم

بهاره‌کیانی قلعه‌سردی

 

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (4):

نظرها
  1. علی معصومی

    اسفند 15, 1400

    درودها بانو کیانی ارجمند
    ◇◇◇
    آفرین
    زیبا غزلی خواندم، از کلک هنر بارت
    پیوسته سرافراز و همواره خدا یارت
    ◇◇◇
    تو ثابت کرده ای زیبائی دنیا خوبت را
    چرا عمریست من دنبال برهانم، نمی دانم
    🌹🌿

  2. فریبا نوری

    اسفند 15, 1400

    جنون عاشقی، پیداست از اشعار من، اما
    نمی‌خوانی چرا اشعارِ دیوانم، نمیدانم

    درود بهاره کیانی عزیز

    🌷🌷🌷🌷🌷

  3. سیاوش آزاد

    اسفند 16, 1400

    سلام
    این وادی وادی چون و چرا نیست

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا