🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 فدای خنده ی آن یارِ خوبِ بد خویم

(ثبت: 5933) اردیبهشت 10, 1397 

 

کنون که یارِ منی از صمیم دل گویم
به دشتِ چشم خیالت همیشه می رویم

بهار باشد ، یا فصلِ زرد پاییزی
به رویشی مدد از نورِ عشق می جویم

به هر جهت برود موج چشم تو، من هم
به جان و دل به نگاهت، همیشه همسویم

ز خود برون شده تا در دلت کنم مأوا
اگر چه سخت بود راه و راه می پویم

غمی مباد دلت را ، ولی اکر آید
به آب دیده ی سرخم تمام می شویم

به خنده خنده گرفتم چه انتقامی سخت
ز روزگار ، همو خواست روز و شب مویم

دلا به خوب و بد این جهان بباید ساخت
فدای خنده ی آن یارِ خوبِ بد خویم